عر زدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
عَرّیدَن =
م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من.
عرعریدن =
م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.
م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من.
عرعریدن =
م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.