عذم
لغت نامه دهخدا
عذم. [ ع َ ذَ ] ( اِخ ) رودباری است به یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ع اِ ) گیاهی است. || ( مص ) دشنام دادن زن شوی را هرگاه او اراده وطی از دبر وی کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عذم. [ ع َ ذِ ] ( ع ص ) اسب گزنده و بسختی خورنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
عذم. [ ع ُ ذُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَذّام. ( منتهی الارب ). رجوع به عذام شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید