عدیم المثل

لغت نامه دهخدا

عدیم المثل. [ ع َ مُل ْ م ِ ] ( ع ص مرکب ) بی نظیر. بی مانند. عدیم المثال. عدیم النظیر :
به باب ظلم شدم در جهان عدیم المثل
شدم عدیم من و ظلم من نگشت عدیم.
سوزنی.
حکیم بود ز اقران خود عدیم المثل
چو مثل خویش ز اقران خویش گشت عدیم.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

بی نظیر بی مانند

پیشنهاد کاربران

فقد ذات حضرت حق است که مثل ومانندش را حتی خودش نمی تواند از عدم به هستی بیاورد نه اینکه عاجز و حسود شبیه خود است بلکه عنناصری که وجود جلت اسمائه را رقم زده همان اندازه ذات پاکش بیشتر و نیز کمترهم نیست
...
[مشاهده متن کامل]
بلکه همان اندازه ذات اقدس خداوندی جل و جلاله بوده پس معنی ، ، ، ، ، ، عدیم =هنوز به چرخه هستی و وجود وارد نشده و نخواهد شد

نسل طائفه عدیم المثال از ائمه اطهار وب دلیل اینکه جد آنها امام علی در نبرد برترین پهلوان دوران ودر نبرد و اخلاق وانسانیت بی مثال بوده ودرزبان غربی بی مثال یعنی عدیم المثال است به این شهرت نامیده شده و این شهرت روی نوادگان ونسلش مانده
طایفه عدیم المثال از نسل ائمه واز سادات میباشد که در بعضی اوقات طایفه میر عرب هم خوانده میشدنند ریشه اصلی این طایفه عرب واز دونسل امامان ونسل پهلوانان سر نتر س میباشد نوادگان این نسل همگی سید بوده ولی در زمانی از تاریخ مرد ظلم قرار گرفته واز سرزمین عربی بیرون انداختنشان که این تیره از بشاگردتا بم وزابل پخش شده اند
...
[مشاهده متن کامل]


بپرس