( عدسة ) عدسة. [ ع َ دَ س َ ] ( ع اِ ) آماسی است خرد و سخت که اندر پلک چشم گردآید و بفسرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || یک دانه نرسک. || سرخکان که بر اندام برآید یا نوعی از جدری که میکشد مردم را. آبله وبائی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از قطرالمحیط ). || هر چه شبیه عدس است و مدور و محدب است.
فرهنگ فارسی
قطعه بلوربشکل عدس که یک یادوطرف آن محدب یامقعراست ودردوربین وریزبین ودستگاههای عکاسی بکارمیرود آماسی است خرد و سخت که اندر پلک چشم گرد آید و بفسرد یک دانه نرسک