عجوزه
/~ajuze/
مترادف عجوزه: پیرزال، پیرزن، عجوز
متضاد عجوزه: پیرمرد
برابر پارسی: پیر، درهم شکسته، فرتوت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیره زن عجوز است در لغت ردیه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دختر.
جدول کلمات
مترادف ها
عفریته، حصار، عجوزه، باطلاق، ساحره
عفریته، عجوزه، پیرزن، زن اخمو و پرحرف، مادر بزرگ
عجوزه، پیرزن فرتوت
عفریته، عجوزه، ساحره، زن لجاره
کودک، عجوزه، یورتمه روی، صدای یورتمه رفتن اسب، یورتمه، بچه تاتی کن
عجوزه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مکر و حیله از ناتوانی است
زن پیر وناتوان که به مکر متوسل می شود را عجوزه گویند
زنان مادران ما هستند همسران ما هستند دختران ما هستند
تاج سر ما هستند زینت زندگی ما هستند
زن پیر وناتوان که به مکر متوسل می شود را عجوزه گویند
زنان مادران ما هستند همسران ما هستند دختران ما هستند
تاج سر ما هستند زینت زندگی ما هستند
گنده پیر. [ گ َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) زن پیر سالخورده را گویند. ( برهان ) . پیرزنی که به غایت سالخورده باشد و بدبوی گردد، چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : جَحَم ، رِش ، جِحمَش ، جُحموش ؛ زن گنده پیر کلانسال. جِلِّقة، جِلِقة، حَیزَبون ؛ زن گنده پیر. دَردَبیس ؛ گنده پیر کلانسال. دِردِح ، دلِقِم ، عجروفة، شَلمَق ، شَنَهبَر، شَنَهبَره ، شَهمَلة، صِلقِم ؛ گنده پیر کلانسال و سطبر. عُث ، عُثَّة، عَثواء، عُجروف ، عُجروفة، عَجوز؛ زن گنده پیر کلانسال. عَزوم ، عَشَبة، عُفّة. عُلفوف ، عَوزَب ، عَیضَمور، عَیهَلة، قَشعَة، قَلعَم. ( منتهی الارب ) . قَندَفیر، معرب گنده پیر است. ( قاموس ) . کِردِح ، کَلدَح ، کَلشَمَة، کَهَّة، هِردِبَة، هِرشَبَّة، هِرشَفَّة، هِزرَفَة، هِزروفة، هَمَّرِش ، هِمَّة، هَیعَرون ؛ گنده پیر کلانسال. ( منتهی الارب ) :
... [مشاهده متن کامل]
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی.
طعام بیرون آوردند لختی بخوردند و آنچه مانده بود مر آن گنده پیر را داد. ( ترجمه طبری بلعمی ) . بهرام گنده پیر را گفت قدح داری که ما در آن شراب خوریم ؟ ( ترجمه طبری بلعمی ) . مرد گفت به محلت ما یکی گنده پیر است و او را یکی گاو بود پس آن گاو بمرد گنده پیر از غم گاوبگریست. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
یکی گنده پیری شد اندر کمند
پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند.
فردوسی.
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
تا کی از این گنده پیر، شیر توان خورد. . .
منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 165 ) .
بیارید این پلید بدکنش را
بلایه گنده پیر بدمنش را.
( ویس و رامین ) .
سپید است این سزای گنده پیران
دورنگ است این سزاوار دبیران.
( ویس و رامین ) .
سبک پخت کدبانوی گنده پیر
به هم نان و خرما و کشکین و شیر.
اسدی.
تا تو بدین فسونْش به بر گیری
این گنده پیر جادوی رعنا را.
ناصرخسرو.
وین کهن گشته گنده پیر گران
دل ما می چگونه برباید.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی و محقق ص 224 ) .
چه گویی که پوشیده این جامه ها را
همان گنده پیری چو کفتار دارد.
ناصرخسرو.
تا روزی بر شبه گنده پیری بیامد و خویشتن را به دیوانگی زد. ( قصص الانبیاء ) .
بر آن بودم که از لمغان به غزنین
به تیغ تیز جوی خون برانم
ولیکن گنده پیرانند و طفلان
شفاعت می کند بخت جوانم.
علاءالدین غوری ملک الجبال.
از خواهر مشفق تر است و از گنده پیر زال بر شوی جوان باجمال عاشق تر. ( مقامات حمیدی ) .
مسکین ضعیفه والده گنده پیر من
بر خود بپیچد ازین غم چو خیزران ( ؟ ) .
رشید وطواط.
گنده پیر جهان جنب نکند
همتی را که در جناب من است.
انوری.
گنده پیر چون شرح حال جوان بشنید گفت : نومید مشو اگرچه اومید نماند. ( سندبادنامه ص 190 ) . پس گنده پیری که جوانان بی سامان در تحت تصرف و فرمان او بودند طلب کرد. ( سندبادنامه ص 157 ) . پس نزدیک گنده پیر آمدند و گفتند یار ما کجا رفت ، پیرزن گفت کیسه زر بستد و برفت. ( سندبادنامه ص 295 ) .
گنده پیران شوی را قمّا دهند
چونکه از پیری و زشتی آگهند.
مولوی.
|| مرد پیر :
حور با تو چگونه پردازد
حور باگنده پیر کی سازد؟
سنائی.
|| کنایه از دنیا :
از فرازش نبرده سوی نشیب
مگر این گنده پیر غرچه فریب.
سنایی.
... [مشاهده متن کامل]
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب.
رودکی.
طعام بیرون آوردند لختی بخوردند و آنچه مانده بود مر آن گنده پیر را داد. ( ترجمه طبری بلعمی ) . بهرام گنده پیر را گفت قدح داری که ما در آن شراب خوریم ؟ ( ترجمه طبری بلعمی ) . مرد گفت به محلت ما یکی گنده پیر است و او را یکی گاو بود پس آن گاو بمرد گنده پیر از غم گاوبگریست. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
یکی گنده پیری شد اندر کمند
پر آژنگ و نیرنگ و بند و گزند.
فردوسی.
مادرتان پیر گشت و پشت به خم کرد
موی سر او سپید گشت و رخش زرد
تا کی از این گنده پیر، شیر توان خورد. . .
منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 165 ) .
بیارید این پلید بدکنش را
بلایه گنده پیر بدمنش را.
( ویس و رامین ) .
سپید است این سزای گنده پیران
دورنگ است این سزاوار دبیران.
( ویس و رامین ) .
سبک پخت کدبانوی گنده پیر
به هم نان و خرما و کشکین و شیر.
اسدی.
تا تو بدین فسونْش به بر گیری
این گنده پیر جادوی رعنا را.
ناصرخسرو.
وین کهن گشته گنده پیر گران
دل ما می چگونه برباید.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی و محقق ص 224 ) .
چه گویی که پوشیده این جامه ها را
همان گنده پیری چو کفتار دارد.
ناصرخسرو.
تا روزی بر شبه گنده پیری بیامد و خویشتن را به دیوانگی زد. ( قصص الانبیاء ) .
بر آن بودم که از لمغان به غزنین
به تیغ تیز جوی خون برانم
ولیکن گنده پیرانند و طفلان
شفاعت می کند بخت جوانم.
علاءالدین غوری ملک الجبال.
از خواهر مشفق تر است و از گنده پیر زال بر شوی جوان باجمال عاشق تر. ( مقامات حمیدی ) .
مسکین ضعیفه والده گنده پیر من
بر خود بپیچد ازین غم چو خیزران ( ؟ ) .
رشید وطواط.
گنده پیر جهان جنب نکند
همتی را که در جناب من است.
انوری.
گنده پیر چون شرح حال جوان بشنید گفت : نومید مشو اگرچه اومید نماند. ( سندبادنامه ص 190 ) . پس گنده پیری که جوانان بی سامان در تحت تصرف و فرمان او بودند طلب کرد. ( سندبادنامه ص 157 ) . پس نزدیک گنده پیر آمدند و گفتند یار ما کجا رفت ، پیرزن گفت کیسه زر بستد و برفت. ( سندبادنامه ص 295 ) .
گنده پیران شوی را قمّا دهند
چونکه از پیری و زشتی آگهند.
مولوی.
|| مرد پیر :
حور با تو چگونه پردازد
حور باگنده پیر کی سازد؟
سنائی.
|| کنایه از دنیا :
از فرازش نبرده سوی نشیب
مگر این گنده پیر غرچه فریب.
سنایی.
به نظر بنده باید از ریشه ی عجز و ناتوانی اومده باشه
جادوگر پیر میشه برای چی بلد نیستی میگی
اعجاز آفرین
معجزه کننده
در حقیقت کسی که ی دونه دهر و روزگاره
معجزه کننده
در حقیقت کسی که ی دونه دهر و روزگاره
جادوگر پیر میشه عفریته
جفتش میشه امیر
عجوزه آخرش چی میشه زن پیر یا جادوگر پیر
زن پیر