عجمه
لغت نامه دهخدا
عجمة. [ ع ُ م َ / ع ِ م َ ] ( ع اِ ) ریگ بسته ، و گویند بسیاری ریگ. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). آخر ریگ توده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عجمةالرمل ؛ آخره. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ابهام. || خفا. || عدم فصاحت کلام. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) لفظی که از وضع زبان عربی خارج باشد مانند نوح و لوط و عجمة یکی از اسباب منع صرف است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به غیرمنصرف شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید