عجف

لغت نامه دهخدا

عجف. [ ع َ ] ( ع مص ) بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند یا سیر خورانیدن طعام خود را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || صابر داشتن نفس خود را بر تیمار بیمار. ( اقرب الموارد ). || برداشت نمودن از کسی و مؤاخذه نکردن. || لاغر کردن ستور را. || جدا شدن از کسی و دور ماندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بردبار گردانیدن نفس را. ( منتهی الارب ).

عجف. [ ع َ ج َ ] ( ع اِمص ) لاغری. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( بحرالجواهر ). || ( مص ) لاغر شدن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عجف. [ ع َ ج ِ ] ( ع ص ) لاغر. ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
(بر وزن فرس) لاغری. «عَجَفتِ الشّاةُ عَجَفاً: ذَهَبَ سِمَنُها وَ ضَعُفَ» مذکر آن اعجف و مؤنثش عجفاء است و جمع اعجف عجاف بکسر عین می‏باشد فقط دوبار در قرآن آمده است ،. من هفت گاو فربه می‏بینم که هفت گاو لاغر آنها را می‏خورند. در مجمع فرماید: افعل بر وزن فعال جمع نیاید مگر عجاف.

پیشنهاد کاربران

بپرس