عجب امدن

لغت نامه دهخدا

( عجب آمدن ) عجب آمدن. [ ع َ ج َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) به شگفت آمدن. تعجب کردن. به شگفت ماندن :
سختم عجب آید که چگونه بردش خواب
آن را که به کاخ اندر یک شیشه شراب است.
منوچهری.
عشق پیرانه سر از من عجبت می آید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( عجب آمدن ) ( مصدر ) یا عجب آمدن کسی را . تعجب کردن وی : مرا عجب آمد ...

پیشنهاد کاربران

بپرس