عجایه

لغت نامه دهخدا

( عجایة ) عجایة. [ ع ُ / ع َ ی َ ] ( ع اِ ) پَی که در آن سر استخوانهای بند دست ستور ترتیب یافته یا پی دست یا پای یا پی باطن سم اسب و گاو یا پی هر چه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || عصبی است مرکب در آن نگین ها است از استخوان چون نگین انگشتر. ( منتهی الارب ). || دست و پای ستوران و گفته اند هر عصبی است در دست یا پا و گفته اند عصبی است در داخل خرده گاه ساق و ذراع از اسب و گاو. ( از اقرب الموارد ).

عجایة. [ ع َ ی َ ] ( ع اِ ) عَجوة. خرمائی است نیکو به مدینه. ( از اقرب الموارد ). [ ع َ / ع ُ ] المرالمحشی فی وعائه. ( المنجد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به عجوة شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس