عجار. [ ع َ ج جا ] ( ع ص ) آنک گلوله خمیر را بخورد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه عجاجیر خورد. ( اقرب الموارد ). رجوع به عجاجیر شود. || کشتی گیری که پهلوی وی را کسی به زمین نتواند کرد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کشتی گیری که پای خود رابه پای حریف پیچیده و بر زمین افکند او را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). المشغزب لصریعه. ( اقرب الموارد ).