عج عجه

لغت نامه دهخدا

( عج عجة ) عج عجة. [ ع َع َ ج َ ] ( ع اِ ) فریاد. ( اقرب الموارد ). ج ، عجاعج.

عج عجة. [ ع َ ع َ ج َ] ( ع مص ) بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || زجر کردن ناقه را به کلمه عاج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن. ( منتهی الارب ). || یا را جیم کردن به لغت قضاعة، گویند: هذا راعج خرج معج ، یعنی راعی خرج معی. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس