عثم

لغت نامه دهخدا

عثم. [ ع َ ] ( ع مص ) کژ بسته شدن استخوان شکسته. یا کژ بسته شدن دست خاصةً. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سست دوختن توشه دان را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سطبر گردیدن و پوست فراهم آوردن زخم بی آنکه به شود. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص )استخوان کژ بسته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس