عثری

لغت نامه دهخدا

عثری. [ ع َ ث َ ری ی ] ( ع اِ )کشت دشتی که از باران آب خورد. ( منتهی الارب ). || کشت بر آب باران. ( مهذب الاسماء ). || آنچه آسمان آن را سیراب سازد از درختان و کشت. ( اقرب الموارد ). و منه فی حدیث الزکاة ماکان بعلا او عثریا ففیه العشر. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) کسی که نه در طلب دنیا باشد و نه آخرت. ( اقرب الموارد ). مرد لاابالی که در پس دنیا و آخرت نرود. ( منتهی الارب ). و گاه ثاء را تشدید دهند و صواب تخفیف آن است.

عثری. [ ع َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به عثر و آن شهری است به یمن.

عثری. [ ع َ ری ی ] ( اِخ ) یوسف بن ابراهیم عثری از عبدالرزاق بن همام روایت کند و شعیب بن محمد الذراع از وی حدیث دارد. ( از اللباب ج 2 ص 122 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس