عثرت
لغت نامه دهخدا
عثرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) عثرت. رجوع به عثرت شود. || شکوخه. ( منتهی الارب ).لغزش. || جهاد و جنگ. ( اقرب الموارد ). و منه لا تبدأهم بالعثرة. ( اقرب الموارد ). ج ، عثرات.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) یک بار لغزش . ۲ - خطا زلت جمع عثرات .
عثره خطا گناه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جنگ.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید