عثر

لغت نامه دهخدا

عثر. [ ع َ ] ( ع مص ) دروغ گفتن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شکوخیدن و بسر درافتادن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یقال عثر فی ثوبه و عثر به فرسه فسقط. ( اقرب الموارد ). || خوار گردیدن سخت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جهیدن رگ. ( منتهی الارب ). زدن رگ. ( اقرب الموارد ).

عثر. [ ع َ ] ( ع اِ ) کشت دشتی که از باران آب خورد. ( منتهی الارب ). آنچه آسمان آن را سیراب سازد از درختان و کشت. ( اقرب الموارد ).

عثر. [ ع َ ث َ ] ( ع اِ ) عَثر. رجوع به ماده قبل شود. || دروغ. ( اقرب الموارد ).

عثر. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است به تهامه. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

عثر. [ ع ُ ] ( ع اِ ) عقاب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دروغ. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) دروغگوی. ( منتهی الارب ).

عثر. [ع َث ْ ث َ ] ( اِخ ) بیشه ای است شیرناک یا موضعی است. ( منتهی الارب ). ابوبکر همدانی گوید: عثر شهری است به یمن میان آن و مکه ده روز راه است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

بیشه ایست شیرناک یا موضعی است ابوبکر همدانی گوید عثر شهری است به یمن میان آن و مکه ده روز راه است

فرهنگ عمید

لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عُثِرَ: اطلاع حاصل شد - معلوم شد (عثور بر هر چیز ، اطلاع بر آن و یافتن آن است . )
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَسْرِ: شبانه حرکت ده
معنی أَسَرَّ: پنهان داشت
معنی عُسْرِ: سختی - دشواری
معنی عَسِرٌ: سخت - دشوار
معنی عَصْرِ: قطعه ای از زمان - عصر (در آیه "وَﭐلْعَصْرِ " منظور عصر ظهور پیامبر اسلام صلی الله وعلیه وآله است یا چنانکه در بعضی از روایات آمده منظور ، عصر ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) است که در آن عصر حق بر باطل به طور کامل غلبه کند )
معنی ﭐسْتَحَقَّ عَلَیْهِم: به آنان خیانت کردند(در عبارت "فَإِنْ عُثِرَ عَلَیٰ أَنَّهُمَا ﭐسْتَحَقَّا إِثْماً فَئَاخَرَانِ یقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ ﭐلَّذِینَ ﭐسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ ﭐلْأَوْلَیَانِ " کلمه إثم به قرینه جمله قبل حذف شده . ومعنی کل عبارت می شود : پس اگر اطلاعی حاص...
ریشه کلمه:
عثر (۲ بار)

عَثْر، عِثار و عُثور به معنی لغزش و افتادن است «عَثَرَ الرِّجُلُ عِثاراً و عَثُوراً، سَقَطَ» در اقرب آمده «عَثَرَ الَفَرَسُ عَثّراً...: زَلَّ وَکبا» در مفردات گوید: بطور مجاز در کسی که بدون خواستن به چیزی مطّلع شود بکار می‏رود. . اگر اطلاع حاصل شد که آن دو مستحق گناه‏اند دو نفر دیگر در جای آنها می‏ایستد و در آیه . اهل شهر را به اصحاب کهف واقف کردیم. این کلمه بیشتر از دو مورد در قرآن مجید نیامده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس