عثار

لغت نامه دهخدا

عثار. [ ع َ ] ( ع اِ ) جای هلاک و بدی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

عثار. [ ع ِ ] ( ع اِمص ) بدی. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) ناخوش آیند. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) شکوخیدن. بسردرافتادن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) :
ماه چون شد بدر آمد بی عثار
شاه پیلان شب به سوی چشمه سار.
مولوی.
هر که آخربین تر از مسعودوار
نَبْوَدَش هر دم بره رفتن عثار.
مولوی.
هر قدم من از سر بینش نهم
از عثار و اوفتادن وارهم.
مولوی.
|| به روی درافتادن و خوار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

لغزیدن وافتادن، بسردر آمدن، لغزش
۱ - ( مصدر ) لغزیدن و سقوط کردن بسر در آمدن . ۲ - ( اسم ) لغزش .
شکوخیدن ناخوش آیند

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لغزیدن و افتادن . ۲ - (اِمص . ) لغزش .

فرهنگ عمید

لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن.

پیشنهاد کاربران

سکندری خوردن
برو افتادن
سرنگون شدن
لغزیدن
پاپیچ خوردن
دل فراخان را بُوَد دستِ فراخ
چشم کوران را عِثارِ سنگ لاخ
✏ �مولانا�

بپرس