عتیق

/~atiq/

مترادف عتیق: باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه

متضاد عتیق: جدید

برابر پارسی: کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

معنی انگلیسی:
ancient, antique, old, olden, elder, antiquated

لغت نامه دهخدا

عتیق. [ ع َ ] ( ع ص ) آزادشده. ج ، عُتُق ،عُتقاء. ( منتهی الارب ). بنده آزاد. ( اقرب الموارد ). || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم. ( اقرب الموارد از ابوعبید ). || بهترین از هر چیزی. ( اقرب الموارد ) || گرامی. آزاد برگزیده. ( منتهی الارب ). || مرد نیکوروی تازه رخسار بعد خشونت و درشتی. ( منتهی الارب ).
- البیت العتیق ؛ کعبه ، چه آن نخستین خانه است که در زمین بنا شد.یا از آن جهت که از جبابره یا حبشه یا عَرق آزاد است یا آنکه آزاد است و کس مالک نشود آنرا. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) خرمابن که نخله او بار نیفشاند. || خرما. علم است آنرا. || پیه. || می. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || می سیکی. ( منتهی الارب ). || شیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عتیق. [ ع َ ] ( ع ص ) دیرینه و کهنه. ( اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || آزاد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، عُتُق ، عُتقاء، یقال عبد عتیق و امة عتیق.

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است. رجوع به ابوبکر شود.

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن حامد. محدث است.

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن عامربن سبیع. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ مصری. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع ُ ت َ ] ( اِخ ) ابن محمد جرشی. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن موسی. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن هشام. محدث است. ( منتهی الارب ).

عتیق.[ ع َ ] ( اِخ ) ابن یعقوب. محدث است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جلال الدین عتیقی تبریزی بن قطب الدین عتیقی دانشمند و خطیب و واعظ ( ف. ۷۱۸ یا ۷۴۱ ه.ق . ). وی مصاحب خواجه رشیدالدین فضل الله بود . در فصاحت و بلاغت مقامی بلند داشت و غالبا در غیاثیه تبریز ( که از ابنیه عیاث الدین محمد بن خواجه رشیدالدین بود ) وعظ میکرد . فرزندان وی نیز معزز و محترم بوده اند . عتیق بانواع فضایل و کمالات آراسته بود. دیوان بزرگی از او که در سال ۷۴۴ ه.ق .استکتاب شده در کتابخانه استانبول موجود است .
کهنه، دیرنیه، کریم، برگزیده ازهرچیز، ونیزبه معنی آزادکرده، بنده آزادشده
۱ - بهترین از هر چیزی برگزیده . ۲ - آزاد . ۳ - می جوشیده سه یک شده جمع عتقائ . ۴ - اسب نجیب و کریم الاصل جمع عتاق .
ابن یعقوب محدث است

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - باستانی ، کهنه . ۲ - بهترین از هرچیزی ، برگزیده . ۳ - بندة آزاد شده . ۴ - کریم ، بزرگوار. ۵ - شراب .

فرهنگ عمید

۱. کهنه، دیرینه.
۲. ویژگی اسب اصیل و نجیب.
۳. = عتیقه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عتیق (عتاق)به سوره های: ۱. سوره اسراء، ۲. سوره کهف، ۳. سوره مریم، ۴. سوره طه، ۵. سوره انبیاء گفته می شود.
سایت اندیشه قم
...

دانشنامه آزاد فارسی

عتیق (لقب)
رجوع شود به:ابوبکر (مکه ۵۰ پیش از هجرت ـ مدینه ۱۳ق)

مترادف ها

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

antique (صفت)
کهنه، باستانی، عتیق

فارسی به عربی

مبکرا

پیشنهاد کاربران

عَتِیق: قدیمی ، بنده آزاد شده، مرد بخشنده، بهترین هر چیزى؛لقب ابوبکر صدیق
پیامبر ابوبکر را به این لقب نامیده اند و فرموده اند:
( أنت عتیق اللّه من النار ) یعنی: تو، عتیق الله ( بنده ی آزاده شده ی خدا ) از آتش جهنم هستی
...
[مشاهده متن کامل]

شاعر و عارف بزرگ و نامدار نیمهٔ دوم سده پنجم و نیمهٔ اول سدهٔ ششم اهل غزنین:
سنایی/قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴:
ور از اصحاب پیغمبر عتیق و عمر و عثمان
علی و سعد و سلمان و صهیب و خالد و مظنون

- عَتِیق/ الجمع عُتَقَاء و عُتْق: قدیمى، بنده آزاد شده، مرد بخشنده، بهترین هر چیزى؛لقب ابوبکر صدیق ( پیامبر ابوبکر را به این لقب نامیده اند و فرموده اند: ( أنت عتیق اللّه من النار ) یعنی: �تو، عتیق الله ( بنده ی آزاده شده ی خدا ) از آتش هستی. � ابوبکر، پس از آن عتیق نامیده شد ) فرهنگ المعانی و المنجدالابجدی /
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه در اشعار شعرای معروف:
شرف الشعراء امیر بدرالدّین قوامی خبّاز رازی از شاعران ( شیعه امامی ) معروف نیمه ی اول قرن ششم هجری:
تو مهر یاران با اهل بیت دار به هم
که بوده اند نبی و عتیق در یک غار
================
خواجوی کرمانی از مشاهیر شعرا و عرفای اهل سنت قرن هفتم هجری اهل کرمان است.
1 - دیوان شعر خواجوی کرمانی:
من رافضی نیم که کنم پشت بر عتیق
یا خارجی که روی بتابم ز مرتضی
لیکن اگر بکعبه کنم سجده یا بدیر
باشد مرا بعترة پیغمبر اقتدا
2 - ترکیبات خواجوی کرمانی:
بوده در هجرت ترا صدّیق اکبر یار غار
گشته اسلام از عمر بعد از وفاتت آشکار
سور قرآن مانده از عثمان عفّان استوار
وز علی قانون دین و رسم ملّت برقرار
ساعدین عرش را سبطین معصومت سِوار
بادپای شرع را عمّین مغفورت سوار
باد بر اولاد و اصحاب تو در لیل و نهار
صد هزاران آفرین از حضرت جان آفرین
==============
شاعر و عارف بزرگ و نامدار نیمهٔ دوم سده پنجم و نیمهٔ اول سدهٔ ششم اهل غزنین:
سنایی/قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴
ور از اصحاب پیغمبر عتیق و عمر و عثمان
علی و سعد و سلمان و صهیب و خالد و مظنون
***
سنایی/حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه/الباب الثّالث
بود عدل عمر ز بی مکری
آینهٔ صدق روی بوبکری
کان اسلام و زین ایمان بود
صدق او عقل و عدل را کان بود
دین به وقت عتیق بود هلال
پس به فاروق یافت عزّ و کمال
=======
سنایی/حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه/الباب العاشر
نه بجست از بلای بدکاری
مصطفی با عتیق در غاری

این تورکان موجودات همه چیز خواری هستند از خونخواری تا فرهنگ خواری آخه عتیق را چه جوری به آتماک ربط می دید چون ظاهرشان شبیه همه ؟ پس تورکان آتماک را نداشتن از عتیق گرفتن
عتیق الله
محمدی
واژه ای هند و اروپایی است که با آنتیک همخانواده است
یکی از معانی عتیق قدیم است ، چنانکه راغب در مفردات می گوید : العتیق المتقدم فی الزمان او المکان او الرتبه : عتیق چیزی است که از نظر زمان یا مکان و یا مرتبه متقدم باشد .
عتیق؛ پیرمرد
عتیقه؛ پیرزن
کلمه "عتیق" از فعل ترکی atmak به معنی انداختن ، دور انداختن ( وسایل و اشیا کهنه و. . . ) ، ول کردن ، رها کردن ، ترک کردن ( فرد یا شخصی و یا مکان و. . ) ، آزاد و بی صاحب رها کردن ( حیوان و. . . ) ، متروک و بی سکنه گذاشتن ( بنا و. . . ) و. . . گرفته شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

از آن مشتق "atık" به دست می آید که به معنی انداخته شده ، دور انداخته شده ، ول شده ، رها شده ، آزاد به حال خود رها شده ، بی صاحب ول شده ، آزاد ، متروک و خالی گذاشته شده ، کهنه ، قدیمی ( و به درد نخور ) و. . . می باشد که به شکل "عتیق" و با کمی تغییر مثبت در معنا بامعانی چون قدیمی ( ولی با ارزش ) ، کهنه ( و با ارزش ) ، بی صاحب ، بی مالک ، آزاد ، آزاد شده ، قدیمی و مقدس ، برگزیده و. . . ، وارد عربی شده است.

بپرس