عتبی
لغت نامه دهخدا
عتبی. [ ع ُ ] ( اِخ ) رجوع به محمدبن احمد عتبی شود.
عتبی. [ ع ُ ] ( اِخ ) اسعدبن مسعودبن علی بن محمدبن حسن عتبی مکنی به ابوابراهیم عالم ، شاعر و منشی دوره سلجوقیان و غزنویان بود. به سال 404 هَ. ق. متولد شده است و تا اواخر ایام نظام الملک میزیسته و تاریخ وفاتش به درستی معلوم نیست. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 67 ).
عتبی. [ ع ُ ]( اِخ ) محمدبن عبدالجبار. رازی الاصل خراسانی النشاءةاست. مکنی به ابونصر از نویسندگان و شاعران قرن پنجم هجری است. اصل او از ری بود و در خراسان نشأت یافت و در نیشابور سکونت جست. او راست : تاریخ آل سبکتکین یا تاریخ عتبی که به تاریخ یمینی مشهور است یمینی آن را شرح کرده و جرزمانی به فارسی درآورده است به سال 427 هَ. ق. درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 68 ).
عتبی. [ ع ُ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲ یا عبیداﷲبن عمرو یا عمربن معاویةبن عمروبن عتبةبن ابی سفیان صخربن حرب بن امیةبن عبدشمس قرشی اموی بصری المنشاء بغدادی المسکن و مدفن. ادیبی فصیح اللسان از افاضل و از شعراء مشهور عرب است. از تألیفات اوست الاخلاق. اشعار الاعاریب. اشعارالنساء. الخیل. الذبیح. وی به سال 228 هَ. ق. به بغداد درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 68 ). زرکلی بنقل از ابن ندیم وفات او را به سال 228 هَ. ق. نوشته است.
فرهنگ فارسی
محمد بن عبدالله یا عبیدالله بن عمرو یا عمر بن معاویه بن عمرو بن عتبه بن ابی سفیان صخر بن حرب بن امیه بن عبد شمس قرشی اموی بصری المنشا بغدادی المسکن و مدفن ادیبی فصیح اللسان از افاضل و از شعرائ مشهور عرب است
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
عُتبی: از ریشه "عتب"، به معنای تلاش برای جلب رضایت کسی برای دور ماندن از مجازات ناشی از خطا در حق خویش را گویند. ( وَ اِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَماهُمْ مِنَ الْمُعْتَبینَ ) ، پس عتبی بعد از نافرمانی و معصیت صورت می گیرد و تأکید قرآن به انجام عمل صالح بعد از توبه، همان مصداق "عُتبی" است.