عبیده
/~obeyde/
لغت نامه دهخدا
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] ( اِخ ) ابن حمیدبن صهیب الکوفی معروف به خداء. مؤدب امین عباسی و از حفاظ حدیث بود. در زمان خلافت هارون الرشید به بغداد رفت و به امر او تأدیب و تربیت محمدامین را به عهده گرفت. وی به سال 107 هَ. ق. متولد شد و در 190 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] ( اِخ ) ابن سوار التغلبی قائد و از شجاعان عرب است به همراهی ضحاک بن قیس نزد مروان بن محمد به عراق رفت. چون ضحاک کشته شد. عبیده نزد شیبان بن عبدالعزیز رفت و شیبان او را بر مقدمه سپاه خود که از بصره به جنگ با یزیدبن عمربن هبیرة میرفت گماشت. وی به سال 129 هَ. ق. به نزدیک بصره به دست یزید بقتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] ( اِخ ) ابن عمرو یا عبیدةبن قیس السلمانی المرادی. تابعی است. سال فتح مکه در یمن اسلام آورد و رسول ( ص ) را ندیده بود. در عهد عمر به مدینه رفت و در بسیاری از جنگها حاضر بود. وی فقه آموخت و حدیث روایت کرد و در قضا بمثابه شریح بود. به سال 72 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] ( اِخ ) ابن هبل از کنانةعذرة از قحطانیه جد جاهلی است. ( از الاعلام زرکلی ).
عبیدة. [ ع ُ ب َ دَ ] ( اِخ ) طنبوریه از مردم بغداد و از زنانی است که صنعت غنا نیک میدانست و در آن فن تقدم داشت و او را در ادب معروفیتی بود. برخی از معاصران وی که در این فن عالم اند او را استاد و رئیس در صنعت غنا دانند. در نیکوئی آواز و زیبائی صورت نیز سرآمد بود. اسحاق بن ابراهیم در وصف وی گوید: «طنبور» جز از عبیده هذیان است. وی در حدود 225 هَ. ق. در ایام معتصم عباسی درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید