عبی
لغت نامه دهخدا
عبی. [ ع ُب ْ با ] ( ع ص ) زنی که فرزندش نمیرد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی
پیشنهاد کاربران
عبی در زبان عربی یعنی عبور دادن. مثلاً: یا اخی عبی ابنی من هذا الشط. . . ! یعنی ای برادر پسرم را از این رودخانه عبور کن، یا رد کن ، یا جابجا کن