عبکه

لغت نامه دهخدا

( عبکة ) عبکة. [ ع َ ب َ ک َ ] ( ع ص ، اِ )پَست لوله کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الحبة من السویق. ( اقرب الموارد ). || پاره و شکسته از هر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المنجد ). یقال ماذقت عبکة و لالبکة؛ یعنی نچشیدم چیزی را. || چربش و چرک مشک. ( اقرب الموارد ). || سبک از هر چیزی. ( منتهی الارب ). الشی الهین. ( اقرب الموارد ). || درمانده دشمن روی. ( منتهی الارب ). العبام البغیض. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

لوله کرده پاره و شکسته از هر چیزی

پیشنهاد کاربران

بپرس