عبو

لغت نامه دهخدا

عبو. [ ع َ ب ْ وْ ] ( ع مص ) آماده کردن رخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روشن گردیدن روی.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

آماده کردن رخت روشن گردیدن روی

پیشنهاد کاربران

بپرس