عبلاء

لغت نامه دهخدا

عبلاء. [ ع َ ] ( ع ص ) صخرة عبلاء؛ سنگ سپید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سنگ و گفته اند سنگ سپید. ج ، عبال. ( اقرب الموارد ). || أکمة عبلاء؛ پشته درشت. || شجرة عبلاء؛ سنگ سپید سطبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عبلاء. [ ع َ ] ( اِخ ) کان روئین است به بلاد قیس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام سنگ سفیدی است. ابوعمر گوید معدن مس است در بلاد قیس. ( معجم البلدان ج 2 ص 113 ).

عبلاء. [ ع َ ] ( اِخ ) شهرکی بوده است خثعم را که بدانجا بتی بوده است و گویند عبلات است. ( معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس