عبقه

لغت نامه دهخدا

( عبقة ) عبقة. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) عبکه. چربش روغن در مشک. ( منتهی الارب ). وضرالسمن فی النحی. ( اقرب الموارد ). یقال ما فی النحی عبقة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عبقة. [ ع َ ب ِ ق َ ] ( ع ص ) امراءة عبقه ؛ زن آلوده به بوی خوش از چند روز که هنوز باقی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

امراه عبقه زن آلوده ببوی خوش از چند روز که هنوز باقی است

پیشنهاد کاربران

بپرس