عبقر

لغت نامه دهخدا

عبقر. [ ع َ ب َ ] ( اِخ ) دهی است که هر چیز خوب و نیکو را از مردم و جامه و جز آن به وی نسبت کنند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

عبقر. [ ع َ ق َ] ( اِخ ) موضعی است که اعراب گمان برند پریان بسیار در آنجا هستند. لبید گوید: کهول و شبان کجنة عبقر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || موضعی است بسیارپری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ).

عبقر. [ ع َ ق ُ ] ( اِخ ) ابن انمار از کهلان از قحطانیه. جدی جاهلی است. ( از الاعلام زرکلی ).

عبقر. [ ع َ ب َ ق ُ ر ر ] ( ع اِ ) ژاله و تگرگ که حب الغمام نیز گویند. یقال : ابرد من عبقر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

موضعی که عربهاگمان میکرده اندجن وپری بسیارداردونام جائی که هزچیزخوب ونیکورابه آنجانسبت میدادند
ژاله و تگرگ که حب الغمام نیز گویند تگرگ را

فرهنگ عمید

نوعی پارچه یا لباس از جنس دیبای نقش دار.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. این کلمه بیشتر از یک مورد در قرآن مجید نیامده است، ظهور آیه نشان می‏دهد که مراد از آن بساط و بالش به خصوصی است. در مجمع فرموده: عبقری بالشهای نیکوست و آن اسم جنس و مفردش عبقّریّه است، ابو عبیده گفته: هر بساط عبقری است و هر آنچه در وصفش مبالغه شود به عبقر نسبت داده شود و آن شهری است که در آن بساطهای نیکو درست می‏شد. در اقرب از جمله معنای آن گفته: نوعی از بساط فاخر است که در آن رنگ‏ها و نقش‏ها باشد. در نهایه، مفردات، صحاح، اقرب و غیره آمده: بزعم عرب عبقر موضعی است برای جنّ هر چیز نادر و کمیاب را بدان نسبت می‏دهند لبید گفته: وَ مَنْ قادَ مِنْ اِخْوانِهِم وَ بَنیهِمُ کُهُولٌ وَ شُبَّانٌ کَجَنَّةِ عَبْقَرِ «جّنة» در شعر جمع جنّ است ولی بعید است که نظر قرآن روی زعم عرب باشد. معنی آیه چنین می‏شود: تکیه می‏کنند به فرش‏های سبز و بالش‏های مخصوص و نیکو رجوع شود به «رفرف».

پیشنهاد کاربران

بپرس