عبرد

لغت نامه دهخدا

عبرد. [ ع ُ رُ] ( ع ص ) عُبَرد. عُبَردة. عُبارِد. دختر سپیدرنگ تازه بدن نازک و لرزان اندام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عشب عُبرد؛ گیاه باریک و بد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غصن عبرد و عبارد؛ شاخ نرم و نازک. ( اقرب الموارد )( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پیه جنبان و لرزان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس