خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک
بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است.
خاقانی.
|| نوع. ( اقرب الموارد ) : و اگر توبه نکند او را بعبرتی باید کشت که جهانیان را بدان اعتبار باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 65 ). || سنجیدن. مقیاس گرفتن. ( معجم متن اللغة ). منقول از مال رؤوس که آن بر سبیل شمار سرهااست نه بمساحت و این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست و پنجاه دینار بیشتر نباشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 133 ). عبرت سه هزاروپانصدوپنجاه درهم است. ( تاریخ قم ص 123 ). و آن مواضع که فراموش کرده باشند و بعد از مساحت و عبرت معلوم شود از آن عشر خراج بستاند. ( تاریخ قم ص 108 ). رجوع به عبرة شود. || عبور کردن طبیعت است از غفلت بسوی آگاهی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).- عبرت دیگران گردانیدن ؛ کسی را سخت تنبیه کردن که دیگران پند گیرند.
- عبرتگه ؛ دنیا است که از حوادث آن عبرت خیزد.
- عبرت نما ؛ آنچه موحب اعجاب شود. شگفت انگیز :
بوقت هندسه عبرت نمائی
مجسطی دان و اقلیدس گشائی.
نظامی.
عبرة. [ ع َ رَ ]( ع اِمص ) بیان و تفسیر. || اسم است تعبیررا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) سرشگ در چشم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). || تردد گریه در سینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || مرة. ( اقرب الموارد ). || اندوه بی گریه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). ج ،عَبَرات. || لک ما أبکی و لاعبرة بی ؛ در مورد مردی مثل زنند که به کار برادر خود سخت اهتمام کند، و لاعبرة بی نیز روایت شده است یعنی بخاطر تو میگریم و غم خود را ندارم. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) اشک باریدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
عبرة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِ ) مهره ای است که ربیعةبن حریش میپوشید و بدین جهت ذوالعبرة لقب یافت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج العروس ). || ( اِمص ) گرمی چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کرانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عبرة. [ ع ِ رَ ] ( ع اِ )شگفت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ): یقال ، اًن فی ذلک عبرة لمن اعتبر.( اقرب الموارد ). ج ِ عِبَر. و منه صحف موسی کانت عبراً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به عبرت شود. || نوع. || اصلی که نظائر بدان باز گردد. || نظر در احوال. ( اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...