عبدی. [ ع َ دی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به عبد. ( اقرب الموارد ). || نسبت است به عبدالقیس ، و عبقی نیز گویند.( اقرب الموارد ). منسوب به عبدالقیس و بطنی از جدیله است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 337 ). || نسبت است به عبدالقیس از ربیعةبن نزار. ( اللباب ج 2 ص 113 ).
عبدی. [ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) احمدبن بکربن احمدبن بقیه فسوی نحوی لغوی. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 40 ). و رجوع به احمدبن ابی بکر العبدی شود.
عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :
و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده
اماماً و لکنا لانفسنا اخترنا
اقمنا اماماً ان أقام علی الهدی
أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.
( از ریحانة الادب ج 3 ص 60 ).
عبدی. [ ع َ دی ی ] ( اِخ ) هرم بن حیان عبدی. از اتقیاء زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود. ( از ریحانة الادب ج 5 ص 318 ).