عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک ملقب به عبدالرحمن داخل اولین امیر امارت قرطبه در اندلس بود، او لقب های دیگری از جمله داخل یا عبدالرحمن اول را نیز داشت. عبدالرحمن از سال ۷۵۶ تا ۷۸۸ بر اندلس حکومت کرد. عبدالرحمن داخل امور کشور را به خوبی اداره کرد و توانست در طول دوران حکومتش آرامش و ثباتی در اندلس به وجود آورد. او پسرش هشام را به جانشینی خود انتخاب کرد. سرانجام وی در روز ۲۴ ربیع الثانی ۱۷۲ ( ۲ اکتبر ۷۸۷ میلادی ) در سن پنجاه و هشت سالگی چشم از جهان بست و پسرش هشام خلافت را بدست گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
عبدالرحمن در پالمیرا در نزدیکی دمشق در قلب خلافت اموی، پسر شاهزاده اموی معاویه بن هشام و صیغه او رحه، زنی بربر از قبیله نفزا، به دنیا آمد. او نوه خلیفه هشام بن عبدالملک ( ۷۲۴ - ۷۴۳ ) بود. او بیست ساله بود که خانواده اش، بنی امیه حاکم، توسط انقلاب عباسی در ۷۴۸ - ۷۵۰ سرنگون شدند. عبدالرحمن و بخش کوچکی از خانواده اش از دمشق که مرکز قدرت امویان بود گریخت. افرادی که با او حرکت می کردند شامل برادرش یحیی، پسر چهار ساله اش سلیمان و تعدادی از خواهرانش و همچنین غلامش بدر می شد. خانواده از دمشق به رود فرات گریختند. در تمام طول مسیر، مسیر پر از خطر بود، زیرا عباسیان سوارانی را به سراسر منطقه فرستاده بودند تا شاهزاده اموی را بیابند و او را بکشند. عباسیان نسبت به همه اعضای بنی امیه که یافتند بیرحم بودند. ماموران عباسی در حالی که عبدالرحمن و خانواده اش را در روستایی کوچک پنهان شده بودند، محاصره کردند. او پسر خردسالش را نزد خواهرانش گذاشت و با یحیی گریخت. گزارش ها متفاوت است، اما بدر احتمالاً با عبدالرحمن فرار کرده است. برخی از تاریخ ها نشان می دهد که بدر بعدها با عبدالرحمن ملاقات کرد.
اعراب، از همان ابتدای استقرار خود در اسپانیا، جنگ قبیله ای را از سر گرفتند. مبارزه بسیار شدید بود و کشور رو به فروپاشی می رفت. سرانجام در سال ۷۵۶، یکی از وابستگان خاندان اموی وارد اسپانیا شد و با نام عبدالرحمن اول خود را امیر قرطبه اعلام کرد. اعلام فرمانروایی عبدالرحمن وضعیت جدیدی به وجود آورد. لقب امیر تاکنون از طرف حکامی بکار می رفت که از طرف خلیفه به این مقام منصوب شده بودند اما از آنجا که خلفای عباسی مسئول کشته شدن تقریباً همه افراد خانواده اموی بودند، مسئله به رسمیت شناختن خلیفه از طرف عبدالرحمن مطرح نبود. از طرف دیگر او لقب خلیفه را برای خود انتخاب نکرد و همچنین جانشینان او در امور شمال آفریقا که تحت حاکمیت عباسیان بود، دخالت نمی کردند تا آنان را علیه خود تحریک نکنند. به هر صورت در جهان اسلام برای اولین بار، یک نهاد سیاسی به وجود آمد که بدون توجیه خود بر اساس عقاید ارتدادی، بر اساس استقلال کامل از جامعه اصلی مسلمانان تشکیل شده بود. عبدالرحمن بعد از پیروزی هایی که گاهی با جنگ و گاهی با نیرنگ بدست آورد تا پایان عمر به بهره برداری از صلح و آرامشی که به وجود آمده بود روزگار گذراند. آنچه که در دوران حکومت عبدالرحمن تازگی داشته و مهم بود، این موضوع بود که او مافوقی نداشت و خود نسبت به فرمانروایی بر اسپانیا دارای حقوقی بود. مهم ترین مشکلی که عبدالرحمن برای تحکیم حکومت خود با آن مواجه بود تنوع عناصر تابعه اش به خصوص از نظر نژادی بود. در درجه اول اعراب بودند که اگر چه تعداد زیادی نبودند ولی موضع مسلطی داشته و قدرتمند بودند. علاوه بر آنان دو گروه مسلمان وجود داشت که شامل بربرها و اهالی بومی اسپانیا می شد. تعداد بربرها زیاد بود چرا که اکثریت نیروی انسانی فاتح و متصرف را تشکیل می دادند. با این همه عناصر متفاوت و ناهماهنگ، حفظ و نگهداری یک حکومت قوی مشکل بود. شورش های زیادی برپا می شد. عبدالرحمن با اراده ای قوی تمام عناصر مخالف و بزرگان عرب و بربر را شکست داد و نظم و یکپارچگی و اتحاد را به سرزمین اندلس بازگرداند با نیروی شمشیر ثابت کرد که قساوت و سنگدلی اش از همه بیشتر و برای تحکیم حکومت از هیچ وسیله مشروع یا غیر مشروعی روی گردان نخواهد بود؛ ولی تمام این پیروزی ها را به قیمت از دست دادن دلهای مردم بدست آورد، ولی شاید عبدالرحمن انتخاب دیگری نداشت، چون وسیله دیگری برای از میان برداشتن بی نظمی و شورش های مداوم نداشت، و با شورش و بی نظمی جز با شدت نباید رو به رو شد. یکی از شیوه هایی که عبدالرحمن برای مقابله با این مشکل ( شورش های اعراب و بربرها ) در پیش گرفت، ایجاد سپاه حرفه ای و نیرومند بود. این سپاه احتمالاً از بردگانی تشکیل می شد که جمع آوری آنان از شمال پیرنه آسان بود. بازماندگان عبدالرحمن این سپاه مزدوران را گسترش دادند. این مسئله باعث شد که امیر از اتباع خود جدا و مستقل شود، در نتیجه مشکلات جدید و جدی به وجود آمد. هنگامی که امویان حکومت خود را در سرزمین های مفتوحه مستقر می کردند، اتفاق مهمی در مرزهای شمالی واقع نشد، اگرچه فعالیت هایی در جریان بود. در سال های بین ۷۴۰ و ۷۵۵ پادشاهی آستوریاس، در شمال غربی شبه جزیره ایبری، قلمرو خود را گسترش دادند.
... [مشاهده متن کامل]
عبدالرحمن در پالمیرا در نزدیکی دمشق در قلب خلافت اموی، پسر شاهزاده اموی معاویه بن هشام و صیغه او رحه، زنی بربر از قبیله نفزا، به دنیا آمد. او نوه خلیفه هشام بن عبدالملک ( ۷۲۴ - ۷۴۳ ) بود. او بیست ساله بود که خانواده اش، بنی امیه حاکم، توسط انقلاب عباسی در ۷۴۸ - ۷۵۰ سرنگون شدند. عبدالرحمن و بخش کوچکی از خانواده اش از دمشق که مرکز قدرت امویان بود گریخت. افرادی که با او حرکت می کردند شامل برادرش یحیی، پسر چهار ساله اش سلیمان و تعدادی از خواهرانش و همچنین غلامش بدر می شد. خانواده از دمشق به رود فرات گریختند. در تمام طول مسیر، مسیر پر از خطر بود، زیرا عباسیان سوارانی را به سراسر منطقه فرستاده بودند تا شاهزاده اموی را بیابند و او را بکشند. عباسیان نسبت به همه اعضای بنی امیه که یافتند بیرحم بودند. ماموران عباسی در حالی که عبدالرحمن و خانواده اش را در روستایی کوچک پنهان شده بودند، محاصره کردند. او پسر خردسالش را نزد خواهرانش گذاشت و با یحیی گریخت. گزارش ها متفاوت است، اما بدر احتمالاً با عبدالرحمن فرار کرده است. برخی از تاریخ ها نشان می دهد که بدر بعدها با عبدالرحمن ملاقات کرد.
اعراب، از همان ابتدای استقرار خود در اسپانیا، جنگ قبیله ای را از سر گرفتند. مبارزه بسیار شدید بود و کشور رو به فروپاشی می رفت. سرانجام در سال ۷۵۶، یکی از وابستگان خاندان اموی وارد اسپانیا شد و با نام عبدالرحمن اول خود را امیر قرطبه اعلام کرد. اعلام فرمانروایی عبدالرحمن وضعیت جدیدی به وجود آورد. لقب امیر تاکنون از طرف حکامی بکار می رفت که از طرف خلیفه به این مقام منصوب شده بودند اما از آنجا که خلفای عباسی مسئول کشته شدن تقریباً همه افراد خانواده اموی بودند، مسئله به رسمیت شناختن خلیفه از طرف عبدالرحمن مطرح نبود. از طرف دیگر او لقب خلیفه را برای خود انتخاب نکرد و همچنین جانشینان او در امور شمال آفریقا که تحت حاکمیت عباسیان بود، دخالت نمی کردند تا آنان را علیه خود تحریک نکنند. به هر صورت در جهان اسلام برای اولین بار، یک نهاد سیاسی به وجود آمد که بدون توجیه خود بر اساس عقاید ارتدادی، بر اساس استقلال کامل از جامعه اصلی مسلمانان تشکیل شده بود. عبدالرحمن بعد از پیروزی هایی که گاهی با جنگ و گاهی با نیرنگ بدست آورد تا پایان عمر به بهره برداری از صلح و آرامشی که به وجود آمده بود روزگار گذراند. آنچه که در دوران حکومت عبدالرحمن تازگی داشته و مهم بود، این موضوع بود که او مافوقی نداشت و خود نسبت به فرمانروایی بر اسپانیا دارای حقوقی بود. مهم ترین مشکلی که عبدالرحمن برای تحکیم حکومت خود با آن مواجه بود تنوع عناصر تابعه اش به خصوص از نظر نژادی بود. در درجه اول اعراب بودند که اگر چه تعداد زیادی نبودند ولی موضع مسلطی داشته و قدرتمند بودند. علاوه بر آنان دو گروه مسلمان وجود داشت که شامل بربرها و اهالی بومی اسپانیا می شد. تعداد بربرها زیاد بود چرا که اکثریت نیروی انسانی فاتح و متصرف را تشکیل می دادند. با این همه عناصر متفاوت و ناهماهنگ، حفظ و نگهداری یک حکومت قوی مشکل بود. شورش های زیادی برپا می شد. عبدالرحمن با اراده ای قوی تمام عناصر مخالف و بزرگان عرب و بربر را شکست داد و نظم و یکپارچگی و اتحاد را به سرزمین اندلس بازگرداند با نیروی شمشیر ثابت کرد که قساوت و سنگدلی اش از همه بیشتر و برای تحکیم حکومت از هیچ وسیله مشروع یا غیر مشروعی روی گردان نخواهد بود؛ ولی تمام این پیروزی ها را به قیمت از دست دادن دلهای مردم بدست آورد، ولی شاید عبدالرحمن انتخاب دیگری نداشت، چون وسیله دیگری برای از میان برداشتن بی نظمی و شورش های مداوم نداشت، و با شورش و بی نظمی جز با شدت نباید رو به رو شد. یکی از شیوه هایی که عبدالرحمن برای مقابله با این مشکل ( شورش های اعراب و بربرها ) در پیش گرفت، ایجاد سپاه حرفه ای و نیرومند بود. این سپاه احتمالاً از بردگانی تشکیل می شد که جمع آوری آنان از شمال پیرنه آسان بود. بازماندگان عبدالرحمن این سپاه مزدوران را گسترش دادند. این مسئله باعث شد که امیر از اتباع خود جدا و مستقل شود، در نتیجه مشکلات جدید و جدی به وجود آمد. هنگامی که امویان حکومت خود را در سرزمین های مفتوحه مستقر می کردند، اتفاق مهمی در مرزهای شمالی واقع نشد، اگرچه فعالیت هایی در جریان بود. در سال های بین ۷۴۰ و ۷۵۵ پادشاهی آستوریاس، در شمال غربی شبه جزیره ایبری، قلمرو خود را گسترش دادند.