[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: امویان اندلس، عبدالرحمن الناصر، قیام ابن حفصون، قیام بنی حجاج، نبرد خندق سَمُوره، مسیحیان، قصرا
عبدالرحمان بن محمد بن عبدالله (عبدالرحمان سوم) ملقب به الناصر (300ـ350 ق/912ـ961م) در 22 رمضان سال 277هـ دسامبر سال 890 به دنیا آمد. مادرش کنیزی مسیحی از مردم اسپانیا بود و ماریا یا چنان که در روایات عربی آمده، مزنه نامیده میشد. او در خردسالی در علوم و معارف درخشید قرآن آموخت و هنوز به ده سالگی نرسیده بود که با سنت آشنا گردید و در نحو و شعر و تاریخ سرآمد شد و به ویژه در فنون نبرد مهارت یافت و در «المجلس الکامل» با عبدالرحمان بیعت شد. او نخستین خلیفه از امویان اندلس بود که خود را به لقب «امیرالمؤمنین» ملقب ساخت.
این قیام که از دوران حکام قبلی نظیر منذر (حکومت 273 ـ 275 هـ.ق) و امیر عبدالله (حکومت 275 ـ 300 ق) شروع شده بود، در عصر عبدالرحمان نیز ادامه یافت. مرگ امیر عبدالله، در سال 300 هـ و به قدرت رسیدن عبدالرحمان الناصر در آغاز، با موجی از قیام های مجدد بر ضد امویان در اندلس همراه بود، اما وی توانست به سرعت بر این قیام ها چیره گردد. موقعیت سیاسی و نظامی ابن حفصون باعث می شد تا قیام او هنوز به عنوان خطر ناک ترین تهدید برای امویان مطرح باشد. عبدالرحمان با در پیش گرفتن سیاست نرمش و مدارا توانست شورش ها را یکی بعد از دیگری فرونشاند.
وقوع وبا و ناکامی ابنحفصون در جلب حمایت فاطمیان و تثبیت وضعیت عبدالرحمان، باعث چرخش اوضاع به نفع امویان شد. در ظاهر با توجه به همین دشواری ها بود که ابنحفصون در سال 303 هـ پیشنهاد صلح امیر اموی را پذیرفت. ابنحفصون در 16 شعبان 305 در بُبشتر درگذشت. اندکی بعد از مرگ او، امیر اموی توانست بر قلعه بُبشتر تسلط یابد و فتنه ابن حفصون را - که اینک فرزندش پیگیر آن بود – فرونشاند. عبدالرحمان آثار ابن حفصون را از شهر پاک کرد و فرمان داد پیکر او و پسرانش حکم و سلیمان را به قرطبه ببرند و بردر قصر، بر دار کنند.
ابراهیم بن حجاج از اعراب لخمی یمن بود که در شهر سوق الجیشی و مهم اشبیله ساکن بود و با حذف رقیبان محلی خود بنیخلدون، حاکم بیرقیب اشبیله شد. در این زمان این شهر از بازماندگان بنی حجاج بازپس گرفته شد و به بحران چند ساله اشبیله پایان یافت. البته در خاموش کردن این شورش بدر بن احمد حاجب عبدالرحمان نقش اساسی داشت.
مملکت مسیحی شمال در این هنگام به دو امارت یا دو مملکت تقسیم شده بود: مملکت لیون یا جلیقیه و مملکت ناوار یا نبره یا بلاد بشکنس. در همان سال های نخستین اردونیوی دوم پادشاه لیون حمله به اراضی مسلمانان را آغاز کرده بود. این سالها از نظر موفقیتهای بسیاری که در مقابل حکومتهای مسیحی شمال؛ یعنی لئون و ناوارا بدست آمد نیز ارزشمند بود. اقتدار و برتری عبدالرحمان و اخلاف او را، پادشاه لئون و ملکه ناوارا و کنت بارسلون به رسمیت شناختند و این شناسائی اموی فقط ظاهری و تشریفاتی نبود، بلکه همراه بود با پرداخت خراج و باج سالانه که عدم پرداخت آن منجر به حمله و هجوم میشد.
این نبرد میان مسلمانان و نصارا درگرفت؛ قابل ذکر است در این باره میان روایات عربی و مسیحی اختلاف آشکاری وجود دارد. روایات مسیحی به تفصیل و روایات عربی در این مورد مختصر است. زیرا قصد عبدالرحمان سرنگون ساختن و از میان برداشتن مملکت مسیحی بود؛ ولی به طور مشخص معین نکردهاند این نبرد در چه مکانی اتفاق افتاده است. به هر صورت این واقعه در سال 327هـ و به سبب خندقهایی گرد شهر سَمُوره به جنگ «خندق» معروف شده است. ابنخطیب علت این حادثه را گروهی از سپاهیان میداند که به عبدالرحمان خیانت و حسد ورزیدند که عبدالرحمان در جواب این پیمانشکنی 300 نفر از این خائنان را بردار کرد.
عبدالرحمان بن محمد بن عبدالله (عبدالرحمان سوم) ملقب به الناصر (300ـ350 ق/912ـ961م) در 22 رمضان سال 277هـ دسامبر سال 890 به دنیا آمد. مادرش کنیزی مسیحی از مردم اسپانیا بود و ماریا یا چنان که در روایات عربی آمده، مزنه نامیده میشد. او در خردسالی در علوم و معارف درخشید قرآن آموخت و هنوز به ده سالگی نرسیده بود که با سنت آشنا گردید و در نحو و شعر و تاریخ سرآمد شد و به ویژه در فنون نبرد مهارت یافت و در «المجلس الکامل» با عبدالرحمان بیعت شد. او نخستین خلیفه از امویان اندلس بود که خود را به لقب «امیرالمؤمنین» ملقب ساخت.
این قیام که از دوران حکام قبلی نظیر منذر (حکومت 273 ـ 275 هـ.ق) و امیر عبدالله (حکومت 275 ـ 300 ق) شروع شده بود، در عصر عبدالرحمان نیز ادامه یافت. مرگ امیر عبدالله، در سال 300 هـ و به قدرت رسیدن عبدالرحمان الناصر در آغاز، با موجی از قیام های مجدد بر ضد امویان در اندلس همراه بود، اما وی توانست به سرعت بر این قیام ها چیره گردد. موقعیت سیاسی و نظامی ابن حفصون باعث می شد تا قیام او هنوز به عنوان خطر ناک ترین تهدید برای امویان مطرح باشد. عبدالرحمان با در پیش گرفتن سیاست نرمش و مدارا توانست شورش ها را یکی بعد از دیگری فرونشاند.
وقوع وبا و ناکامی ابنحفصون در جلب حمایت فاطمیان و تثبیت وضعیت عبدالرحمان، باعث چرخش اوضاع به نفع امویان شد. در ظاهر با توجه به همین دشواری ها بود که ابنحفصون در سال 303 هـ پیشنهاد صلح امیر اموی را پذیرفت. ابنحفصون در 16 شعبان 305 در بُبشتر درگذشت. اندکی بعد از مرگ او، امیر اموی توانست بر قلعه بُبشتر تسلط یابد و فتنه ابن حفصون را - که اینک فرزندش پیگیر آن بود – فرونشاند. عبدالرحمان آثار ابن حفصون را از شهر پاک کرد و فرمان داد پیکر او و پسرانش حکم و سلیمان را به قرطبه ببرند و بردر قصر، بر دار کنند.
ابراهیم بن حجاج از اعراب لخمی یمن بود که در شهر سوق الجیشی و مهم اشبیله ساکن بود و با حذف رقیبان محلی خود بنیخلدون، حاکم بیرقیب اشبیله شد. در این زمان این شهر از بازماندگان بنی حجاج بازپس گرفته شد و به بحران چند ساله اشبیله پایان یافت. البته در خاموش کردن این شورش بدر بن احمد حاجب عبدالرحمان نقش اساسی داشت.
مملکت مسیحی شمال در این هنگام به دو امارت یا دو مملکت تقسیم شده بود: مملکت لیون یا جلیقیه و مملکت ناوار یا نبره یا بلاد بشکنس. در همان سال های نخستین اردونیوی دوم پادشاه لیون حمله به اراضی مسلمانان را آغاز کرده بود. این سالها از نظر موفقیتهای بسیاری که در مقابل حکومتهای مسیحی شمال؛ یعنی لئون و ناوارا بدست آمد نیز ارزشمند بود. اقتدار و برتری عبدالرحمان و اخلاف او را، پادشاه لئون و ملکه ناوارا و کنت بارسلون به رسمیت شناختند و این شناسائی اموی فقط ظاهری و تشریفاتی نبود، بلکه همراه بود با پرداخت خراج و باج سالانه که عدم پرداخت آن منجر به حمله و هجوم میشد.
این نبرد میان مسلمانان و نصارا درگرفت؛ قابل ذکر است در این باره میان روایات عربی و مسیحی اختلاف آشکاری وجود دارد. روایات مسیحی به تفصیل و روایات عربی در این مورد مختصر است. زیرا قصد عبدالرحمان سرنگون ساختن و از میان برداشتن مملکت مسیحی بود؛ ولی به طور مشخص معین نکردهاند این نبرد در چه مکانی اتفاق افتاده است. به هر صورت این واقعه در سال 327هـ و به سبب خندقهایی گرد شهر سَمُوره به جنگ «خندق» معروف شده است. ابنخطیب علت این حادثه را گروهی از سپاهیان میداند که به عبدالرحمان خیانت و حسد ورزیدند که عبدالرحمان در جواب این پیمانشکنی 300 نفر از این خائنان را بردار کرد.
wikiahlb: عبدالرحمن_الناصر