عباسیان

دانشنامه آزاد فارسی

عبّاسیان (۱۳۲ـ۶۵۶ق)
دست نوشته ای از زمان سلسله ای معروف و طولانی ترین سلسلۀ خلفای مسلمان . نسب عباسیان که ۳۷ خلیفۀ آن بعد از امویان به توالی به خلافت رسیدند به عباس بن عبدالمطلب ، عموی پیغمبر اکرم (ص )، می رسد. عباسیان و علویان (سادات حسنی و حسینی ) دو تیرۀ مهم بنی هاشم بودند که هنگام خلافت غاصبانۀ بنی امیه همگی با آن مخالفت ورزیدند و دشمنان امویان به شمار می آمدند. پس از فاجعۀ کربلا، و نیز شکست و شهادت زید بن علی (ع ) و سپس فرزندش یحیی در خراسان ، مردم بسیاری متوجه بنی هاشم شدند. از آن جا که به ظاهر امام سجاد (ع ) از فعالیت سیاسی برکنار بود، محمد بن حنفیه ، عموی آن حضرت، داعیه هایی داشت که با تبلیغ و تأیید مختار ثقفی همراه شد. پس از درگذشت محمد بن حنفیه (۸۱ق) فرزندش، ابوهاشم عبدالله، دست به کار دعوت مردم شد و چون به دست سلیمان بن عبدالملک، خلیفۀ اموی، مسموم شد (۹۸ق)، پیش از مرگ، راز و رمز دعوت را در اختیار محمد بن علی ، از نوادگان عبدالمطلب گذاشت و پیروان خود را به اطاعت از این امام جدید فراخواند. محمد بن علی با درایت و آگاهی خراسان را برای انتشار دعوت برگزید و داعیان او، مانند سلیمان بن کثیر، با مهارت بسیار دعوت خویش را به علویان منتسب کردند و با شعار امیدبخش ، ولی مبهم، «الرضا من آل محمد (ص )» فعالیت تبلیغی خود را آغاز کردند. محمد در ۱۲۵ق درگذشت و پیروان عباسی با فرزندش ، ابراهیم، به امامت بیعت کردند. در این هنگام ، خلافت اموی دستخوش نابسامانی ها و شورش های پی در پی به خصوص در خراسان بود. در این اوضاع ، ابومسلم خراسانی برای نشر دعوت عباسی از جانب ابراهیم به مرو آمد (۱۲۷ق) و پس از تمهید مقدمات در سال ۱۲۹ق پرچم سیاه عباسی را برافراشت و در رأس سیاه جامگان قرار گرفت و دعوت را علنی کرد و در ۱۳۰ق، مرو را گشود و پس از تسخیر ری و نهاوند به عراق روانه شد. مروان حمار، آخرین خلیفۀ اموی، با آگاهی از نقش ابراهیم ، او را به زندان انداخت و چندی بعد کشت . عبدالله بن محمد، برادر و جانشین ابراهیم ، و دیگر بزرگان عباسی به کوفه گریختند تا این که سپاه ابومسلم به کوفه رسید و آنان را از مخفیگاه درآورده و ابوالعباس عبدالله بن محمد را به خلافت برداشتند (محرم ۱۳۲ق) و در همین سال، مروان در جنگ زاب کبیر مغلوب و کمی بعد کشته شد. بدین ترتیب، خلافت عباسی در کوفه تأسیس و بعدها بغداد در زمان منصور (حک: ۱۳۶ـ۱۵۸ق) پایتخت آنان شد. ابوالعباس به انتقام کشتارِ بنی هاشم به قتل عام امویان پرداخت و از این رو به «سفاح» (خونریز) مشهور شد. دورۀ خلافت عباسیان بغداد را به دو قسمت متمایز تقسیم کرده اند:'۱) دورۀ طلایی (۱۳۲ـ۳۳۴ق'): که، دورۀ اقتدار خلفا و نفوذ کلام آنها، مخصوصاً تا پایان عهد متوکل (۲۴۷ق) در همۀ اقطار عالم اسلام (جز اندلس ) است . در این دوره که عمدتاً عناصر ایرانی دستگاه خلافت را اداره می کردند، شکوه و عظمت حکومت جهان گیر شد و این حال تا استیلای دیالمه به بغداد ادامه داشت. نهضت ترجمه پدید آمد و با انتقال علوم یونانی و ایرانی و هندی به عالم اسلام ، تحول فرهنگی بزرگی ایجاد شد. قیام های مخالفان (به ویژه علویان ) با شدت و قساوت سرکوب شد. با این حال، برای نخستین بار یکی از علویان (ادریس بن عبدالله ) که از حادثه جان به در برده بود، توانست مغرب (مراکش ) را از قلمرو خلافت تجزیه کند و حکومت مستقلی تشکیل دهد (ادریسیان مغرب ). در اواخر این دوره ، به حضور و نفوذ ایرانیان در دستگاه خلافت پایان داده شد و مُعْتَصَم (۲۱۸ـ۲۲۷ق) با جانشینی عنصر ترک به جای آنان ، زمینۀ فروپاشی قدرت خلفا را فراهم کرد. با این حال ، طاهریان توانستند در خلافت مأمون نخستین سلسلۀ نیمه مستقل ایرانی را تأسیس کنند.
۲) دوران ضعف و انحطاط (۳۳۴ـ۶۵۶ق): این دوران با سلطۀ ترکان بر دستگاه خلافت عباسی ، که نفوذ آنان از مدتی پیش آغاز شده بود، مقارن است . در این دورۀ، جز در عهد ناصر (۵۷۵ـ۶۲۲ق)، خلفا صرفاً در ظاهر خلیفه بودند و حتی در بغداد هم قدرت در دست دیگران بود. همچنین غلامان ترک چنان بر خلافت مستولی شدند که خلیفه عزل و نصب می کردند و در مواردی خلفا را کشتند یا کور کردند. ازبین رفتن اقتدار خلیفه ، ناتوانی و بی تدبیری ترک ها در ادارۀ حکومت و استقلال طلبی برخی اقوام باعث شد تا حکومت های مستقل و ضد خلافت عباسی، همچون صفاریان و آل بویۀ ایرانی ، حمدانیان و فاطمیان عرب یا حکومت های مستقلی که اسماً به خلافت اعتقاد داشتند، مانند سامانیان و غزنویان و سلجوقیان، پدید آیند. از سوی دیگر، اقتدار فاطمیان در مصر و امویان در اندلس موجب شد تا آنان مدعی عباسیان در خلافت شوند. شورش های زنگیان ، قرامطه و خوارج نیز بر ضعف خلافت عباسی افزود. با وجود این، نیمۀ دوم قرن دوم تا پنجم، شاهد اوج گیری علوم و فنون مختلف و فرهنگ و تمدن مسلمانان است . فیلسوفان ، ریاضی دانان ، منجمان ، پزشکان و جغرافی دانان مشهوری در این دوره پا به عرصۀ وجود گذاشتند. غلبۀ سلاجقه بر آل بویه و رهایی خلیفه از سلطۀ آنان ، و نیز برافتادن فاطمیان در مصر به دست صلاح الدین ایوبی و خواندن خطبه به نام خلیفۀ بغداد در آن جا، نتوانست اقتدار خلافت را زنده کند. حتی تلاش مُقْتَفی و ناصر، که مقتدرترین خلفای دورۀ ضعف بودند، نیز در این باره به جایی نرسید. سرانجام با حملۀ هلاکو خان مغول به بغداد در ۶۵۶ق، و سقوط این شهر با کمک خواجه نصیر طوسی و ابن عَلْقَمی، مستعصم ، آخرین خلیفه عباسی ، دستگیر و کشته و با مرگ او خلافت عباسیان بغداد برچیده شد.

پیشنهاد کاربران

بپرس