عباس تربتی معروف به ملا عباس تربتی و حاج آخوند ( زاده ۱۲۵۰ خورشیدی تربت حیدریه - درگذشته ۲۴ مهر ۱۳۲۲، مشهد ) روحانی و عارف معاصر شیعه بود. وی در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن گردید. وی در تربت حیدریه و مشهد فقه و اصول و فلسفه آموخت. استاد برجسته او در علوم عالی علی اکبر مجتهد تربتی ( نماینده آخوند خراسانی ) بود. کنگرهٔ بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۶ برگزار شد.
... [مشاهده متن کامل]
خدمات وی در جریان زلزله ۱۳۰۱ تربت حیدریه معروف به زلزله خرق و غوزان منجر به ارسال پیغام آمریکایی ها و ابلاغ تلگراف تشکر رئیس الوزرای وقت احمدشاه ( مستوفی الممالک یا مخبر السلطنه ) به وی گردید. در این زلزله وی کمک های نقدی ارسالی آمریکایی ها را نیز نپذیرفت و رد کرد.
ملا عباس به کار و زراعت نیز مشغول بود در عین حال آنچه مشهور بوده اهل کشف و کرامت بوده و در بحث و فقاهت نیز سختکوش بود. وی به شاهنامه نیز علاقه مند بوده و گاهی ابیاتی از آن را با گریه می خوانده است. او در مقابل فعالیت های دینی و مردمی خود اصلاً مزد نمی گرفت. مردم برای دادخواهی و شکایت از خوانین به او رجوع می کردند و او سعی در رفع گرفتاری آن ها داشت. جامه کرباس و گیوه کارگری می پوشید. استاد فروزانفر که او را دیده بود وی را چنین توصیف کرده است: «دنیا به دور این مرد نگشته. » قول آقاحسین قمی دربارهٔ وی: «حاج آخوند نه فقط از خوبان عالم اسلام است بلکه از خوبان دنیاست. »
وی در ۲۴ مهر ۱۳۲۲ درگذشت و در مشهد حرم علی بن موسی صحن آزادی دفن شد.
پیرامون درگذشت وی فرزندش حسینعلی راشد در کتاب فضیلت های فراموش شده چنین نقل کرده است:
«. . . ( یک هفته قبل از وفات ) بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید چنان که از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می شد. تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله. شما به دیدن این بنده بی مقدار آمدید. پس از آن… بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: بی بی من برای شما خیلی گریه کرده ام. پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت. پس از آن روشنی که بر پیکرش می تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه دیگر در همان ساعت، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم حق گشت. در یکی از روزهای هفته ما بین این دو روز من به ایشان گفتم که ما از پیغمبران و بزرگان چیزهایی به روایت می شنویم و آرزو می کنیم که ای کاش خود ما می بودیم و می فهمیدیم. اکنون بر شما که نزدیکترین کس به من هستید چنین حالتی دیده شد. من دلم می خواهد بفهمم این چه بود؟ سکوت کرد و چیزی نگفت. دوباره و سه باره با عبارتهای دیگر تکرار کردم باز سکوت کرد. بار چهارم یا پنجم بود که گفت: «اذیتم نکن حسینعلی» گفتم: قصد من این بود که چیزی فهمیده باشم. گفت: من نمی توانم به تو بفهمانم، خودت برو بفهم»
... [مشاهده متن کامل]
خدمات وی در جریان زلزله ۱۳۰۱ تربت حیدریه معروف به زلزله خرق و غوزان منجر به ارسال پیغام آمریکایی ها و ابلاغ تلگراف تشکر رئیس الوزرای وقت احمدشاه ( مستوفی الممالک یا مخبر السلطنه ) به وی گردید. در این زلزله وی کمک های نقدی ارسالی آمریکایی ها را نیز نپذیرفت و رد کرد.
ملا عباس به کار و زراعت نیز مشغول بود در عین حال آنچه مشهور بوده اهل کشف و کرامت بوده و در بحث و فقاهت نیز سختکوش بود. وی به شاهنامه نیز علاقه مند بوده و گاهی ابیاتی از آن را با گریه می خوانده است. او در مقابل فعالیت های دینی و مردمی خود اصلاً مزد نمی گرفت. مردم برای دادخواهی و شکایت از خوانین به او رجوع می کردند و او سعی در رفع گرفتاری آن ها داشت. جامه کرباس و گیوه کارگری می پوشید. استاد فروزانفر که او را دیده بود وی را چنین توصیف کرده است: «دنیا به دور این مرد نگشته. » قول آقاحسین قمی دربارهٔ وی: «حاج آخوند نه فقط از خوبان عالم اسلام است بلکه از خوبان دنیاست. »
وی در ۲۴ مهر ۱۳۲۲ درگذشت و در مشهد حرم علی بن موسی صحن آزادی دفن شد.
پیرامون درگذشت وی فرزندش حسینعلی راشد در کتاب فضیلت های فراموش شده چنین نقل کرده است:
«. . . ( یک هفته قبل از وفات ) بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید چنان که از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می شد. تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله. شما به دیدن این بنده بی مقدار آمدید. پس از آن… بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: بی بی من برای شما خیلی گریه کرده ام. پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت. پس از آن روشنی که بر پیکرش می تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه دیگر در همان ساعت، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم حق گشت. در یکی از روزهای هفته ما بین این دو روز من به ایشان گفتم که ما از پیغمبران و بزرگان چیزهایی به روایت می شنویم و آرزو می کنیم که ای کاش خود ما می بودیم و می فهمیدیم. اکنون بر شما که نزدیکترین کس به من هستید چنین حالتی دیده شد. من دلم می خواهد بفهمم این چه بود؟ سکوت کرد و چیزی نگفت. دوباره و سه باره با عبارتهای دیگر تکرار کردم باز سکوت کرد. بار چهارم یا پنجم بود که گفت: «اذیتم نکن حسینعلی» گفتم: قصد من این بود که چیزی فهمیده باشم. گفت: من نمی توانم به تو بفهمانم، خودت برو بفهم»