عانی

لغت نامه دهخدا

عانی. ( ع ص ) عان. اسیر. بندی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دستگیر کرده. ( مهذب الاسماء ). یقال رجل عان و قوم عناة و نسوة عَوان. || خون روان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

عانی. ( ص نسبی ) حمار عانی و حمرٌ عانیة، منسوب به ده عانة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عانة شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) اسیر بندی .
حمارعان و حمر عانیه . منسوب به ده عانه .

فرهنگ معین

[ ع . عان ] (ص . ) اسیر، بندی .

پیشنهاد کاربران

عانی از ماده عنوة به معنی خضوع و ذلت آمده ، لذا به اسیر ، عانی گفته می شود ، چرا که در دست اسیرکننده ، خاضع و ذلیل است .

بپرس