عاند
لغت نامه دهخدا
عاند. [ ن ِ ] ( اِخ ) ( وَجْرة ) روزی از روزهای عرب است. ( از معجم البلدان ).
عاند. [ ن َ ] ( اِخ ) وادیی است واقع در میان مکه و مدینه به مسافت یک میل ، پیش از سقیا که عایذ هم گویند. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ستیزنده . ۲ - رد کننده حق به باطل ستیهنده : جمع عواند .
بن زنخ . بن گوش
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید