عالی قدر

/~Aliqadr/

مترادف عالی قدر: ارجمند، بزرگوار، بزرگ، بلندمرتبه، جلیل، شریف، عزیز، گرامی، گرانقدر، گرانمایه، گران پایه، مفخم، والامقام، والا

برابر پارسی: پر ارزش، پر بها، والاجاه

معنی انگلیسی:
redoubtable

لغت نامه دهخدا

عالی قدر. [ ق َ ] ( ص مرکب ) بلندمرتبت. والامقام. بزرگوار. از القاب احترام که در اول نوشتجات و در سر پاکتها نویسند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بلند مرتبه والا مقام . ۲ - از عناوین احترام آمیز که در مکاتبات به کار برند .

فرهنگ عمید

والامقام، بلندمرتبه، بزرگوار.

پیشنهاد کاربران

گران مایه
عالی مکان . [ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه منزلت و مقام رفیع دارد. آنکه مکان شریف دارد. عالیقدر. عالیجاه :
بگشا ز بال همت عالی مکان گره
تا کی شوی چو بیضه در این آشیان گره .
صائب ( از آنندراج ) .
خورشیدجاه . [ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) بلندرتبه . آنکه جاه و مقام خورشید دارد : گردون غلامست از خطر خورشیدجاهست از گهرکیوان حسام است از ظفر بهرام پیکان باد هم . خاقانی .
سپهررفعت. [ س ِ پ ِهَْ رْ رِ ع َ ] ( ص مرکب ) بلندمرتبه. عظیم منزلت :
قطب سپهررفعت یعنی رکاب شاه
در اوج دار ملک رسید از کران آن.
خاقانی.
بزرگ قدر ، فخیم
والاجاه
علیه
حضرت اشرف

بپرس