عالم معنا

پیشنهاد کاربران

عالم معنا ، عالم یگانگیست، یکی شدن و یکی دانستن خود با همه موجودات، خلایق و کائنات. بعبارتی انسان معنوی انسانیست که خود را با جهان و جهان را با خود در وحدت و یکانگی میبیند، به دیگران از انسانها گرفته تا نباتات همانگونه میاندیشد که بخود!
...
[مشاهده متن کامل]

این اندیشه معنوی اگر در وجود انسانها نهادینه شود ، نه ظلمی را شاهد هستیم و نه نقصانی
باالفاظ پیچیده نمیشه کلمات رو معنی کرد و باید کلماتی طرح بشه و از واژه هایی استفاده کرد که برای همه قابل درک ، فهم و استفاده باشه

حکیمان مسلمان هستی یا وجود بیکران را گاهی اوقات به سه عالم عقل و خیال و ماده و گاهی اوقات به چهار عالم لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت و گاهی اوقات یک عالم دیگر به نام علم صغیر را به این چهار عالم افزوده اند و گاهی اوقات عالم ملکوت را به دو عالم اعلی و سفلی ( بالا و پایین ) تقسیم کرده اند و گاهی اوقات با اضافه نمودن عالمی دیگر تحت عنوان عالم ذر ، تعداد عوالم را به هفت تا رسانده اند و گاهی اوقات عالم امر و غیب و ملکوت را در مقابل و در ورای عالم تکوین و خلق و شهود قرار داده اند و گاهی اوقات هستی و وجود بیکران را به دو عالم روحانی و جسمانی تقسیم نموده اند و گاهی اوقات بر این بینش و باور بوده اند که این جهان ظِل یا سایه حق تعالی می باشد و گاهی اوقات از عقول و نفوس و ارواح و انوار مجرده صحبت به میان آورده اند. من بینوای معنوی چه گناهی کرده ام که گردن و دوش و گرده خودرا زیر بار سنگین معنویت چنین تخیلات و توهمات تاریک و ظلمانی و گمراه کننده قرار دهم.
...
[مشاهده متن کامل]

این حضرات در طی تقسیم بندی های تخیلی و توهمی خود، به خداوند متعال و ابعاد فراوان و بیکران وی و از همه مهمتر به زندگی جاودانه وی هیچگونه توجهی ننموده اند. عقل عالم نیست بلکه بهمراه فهم و نیروی تخیل و تصور یکی از قوای ادراکی می باشد و خیال هم عالم نیست بلکه در کنار احساسات و عواطف و افکار و اوهامات خود محصول کار کرد یا عمل قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تخیل و تصور بر روی داده ها و دریافت های حواس پنجگانه و محتوای خاطرات می باشد. قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تخیل و تصور خداوند متعال مطلق و بیکران اند و همیشه شفاف و روشن و مُبرا و پاکیزه از هرگونه ابهام و توهم. در عوض فهم و عقل و نیروی تخیل و تصور افراد انسانی متناهی و همیشه همراه با اوهامات و ابهامات و تاریکی فراوان. دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان به کمک قوای ادراکی فهم و عقل سالم و نیروی تخیل و تصور خویش پدیده بیکرانی یا بینهایت را در دوجهت تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم نموده است ؛ یکی در کلیه جهات بسوی درون و با هدف دست یابی فکری - خیالی و تعیین کوچکترین سنگ بناهای خمیرمایه ساختاری دنیا که به نظریه اتمی معروف است و دیگری در کلیه جهات و بسوی بیکرانی و بیشماری. نظریه دوم به شکل زیر توسط خود وی فرمولبندی و بیان گشته است : این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی یا بیشمار می باشد. این بذر علمی کاشته شده در زمینه حاصلخیز اندیشه یونانی در باستان بعدا توسط افلاطون و ارسطو در نطفه خشکانده شده است تا اینکه در عصر حاضر توسط کیهان شناسان دو باره کشف شده و در حال رنسانس یا تولد دوباره بسر می برد تحت عنوان : جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار. البته کیهان شناسان در حال حاضر از عباراتی از قبیل جهان های موازی و چندجهانی استفاده میکنند. دو عالم روحانی و مادی در محتوای هرکدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور مجزا و یا جدا از هم وجود ندارند بلکه قابل تبدیل بهمدیگر می باشند. به عنوان مثال محتوای هرکدام از جهان ها هم می تواند در قالب روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی به ظهور و پیدایش و کثرت برسد و هم در قالب مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی درست مثل همین عالم واقعی و عینی و شهودی. درست بهمین ترتیب یک فرد انسانی هم می تواند از کالبد روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی و هم از کالبد مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی ( درست مثل همین جسم ها یا تن ها و یا بدن های مردانه و زنانه فعلی ) برخوردار باشد. عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه و سامان ها یا نظم های هفتگانه کیهانی و زندگانی ها و عشق های هفتگانه انسانی در طول سفر مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد، همیشه پنج بار در قالب های روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی و دو بار در قالب های مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی پشت سر هم به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر های دنیوی خودرا سپری می نمایند و آنهم نه دو یا سه و یا چهار و پنج بار بلکه هرکدام در نوع خاص و ویژه خویش با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال . همانطور که بالا اشاره شد ، این سفر از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان ها یا جهان ها جاری گشته و صورت می پذیرد و نه از راه یا طریقی دیگر.
لذا تا رسیدن به معاد و بازگشت به نظام احسن آفرینش مبداء و برخورداری مجدد از زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی، راه و سفری بسیار طولانی در پیش پا و روی خود داریم. اما در طول سفر همیشه پس از مرگ از همان زندگی در قالب روئیا برخوردار خواهیم گشت و طول آن زندگی رویائی هر بار و همیشه برابر خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو مه بانگ متوالی. طول عمر کلی کیهان در حال حاضر توسط منجمین و کیهان شناسان برجسته غیر قابل پیش بینی و تخمین و محاسبه و تعیین می باشد. اما برای سهولت در تفکر و تخیل در این زمینه ( یعنی طول خواب ژرف و شیرین مرگ و به موازات آن طول زندگی روئیایی ) فرض کنید که طول عمر کلی کیهان مساوی باشد با مقدار عددی سرعت نور ( بدون پسوند کیلومتر بر ثانیه ) در خلاء بتوان ۲ باضافه پسوند سال یعنی ۹۰ میلیارد سال ( شمسی و نه قمری ) . آنگاه طول زندگی رویائی و طول خواب ژرف و شیرین مرگ در طول سفر همیشه برابر ۶۳۰ میلیارد سال خواهند بود و برای کلیه افراد انسانی و در کلیه اعصار مختلف بطور مطلق مساوی . اما از آنجاییکه پس از مرگ مکانیزم درک گذر زمان بطور کامل مختل می گردد، ۶۳۰ میلیارد سال در مقابل دیدگان نفوس مجرد و خوابیده همیشه به یک ثانیه تقلیل می یابد. پس از مرگ هرفرد انسانی در سرای ملکوتی خاص و ویژه خویش و در بین اعضای خانواده خود ( با خود وی مجموعا ده نفر مشتمل بر پنج مرد و پنج زن ) و در همسایگی کلیه پیشینیان و آیندگان زمینی خویش و هم سن با آنان ( همگی در یک سن معتدل ملکوتی و ازلی و ابدی ) از آن زندگی رویائی بهشتی در کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهد گردید. بهنگام بسته شدن نطفه در رحم مادر دو باره در همین عالم واقعی و عینی و شهودی در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به سطح و حالت فعلی ، آن زندگی رویائی و خواب ژرف و شیرین مرگ بهراه همدیگر به پایان می رسند و نفس و زندگی دنیوی دوباره بهمراه همدیگر در سطحی برتر بیدار می گردند.
نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و نباید مثل حکیمان و عارفان دینی آنرا گاهی با روح و گاهی با روان و گاهی با جان مترادف و هم معنا دانست .

تعاریف و معانی و تفسیر های ارائه شده از معانی حقیقی و موجود در ظاهر و باطن واقعیت عینی توسط قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تصور و تخیل انسان همیشه دو سرحد داشته و دارند ؛ یکی اوهامی و بریده از واقعیت عینی و دیگری حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی و طیف وسیعی از ترکیب و پیوند و آمیزش این دو سرحد با درجات مختلف شدت و ضعف و وابسته به درجات پرورش یافتگی قوای ادراکی فهم و عقل و نیروی تخیل و تصور. لذا زمانیکه یک متفکر و اندیشمند در مورد معنا و عالم معنا صحبت می کند ، باید دید که تعاریف و تفاسیر وی در این زمینه اوهامی یا حقیقی اند و یا تا چه اندازه سخنان شفاهی و کتبی وی آمیزه ای از حقیقت و اوهام است. به عنوان مثال آیا موجوداتی از قبیل اهریمن یا شیطان و یا فرشته ای تحت نام جبرئیل و عقول و انوار مجرده موجوداتی حقیقی اند و مصادیق آنها در واقعیت عینی یافت می شوند، یا اینکه ساخته و پرداخته خرد محض انسان های باستان در افق های دور دست توهمات بریده از واقعیت می باشند؟ در عمل هیچ چیز دیگری غیر از واقعیت عینی در اختیار ما انسان ها قرار داده نشده است و کلیه معارف موروثی از قبیل معارف اسطوره ای و افسانه ای در مورد خدایان و حماسی در مورد پهلوانان و قهرمانان و معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و معارف حاصل از کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و شناخت و دانش علمی و صنعتی و هنری جملگی فقط تفسیر و ارائه تعریف و معنا از واقعیت عینی می باشند. بینش و باور و تفسیر فردی خود من این است که خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ موجود زنده یا غیر زنده دیگری چه واقعی و عینی و شهودی و چه محض و غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و از همه مهمتر اینکه خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین ناجی و نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم یا بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. لذا انسان برای شناخت کامل خود و خداوند متعال هیچ راه معقول و منطقی تری بر سر راه و در پیش روی خود ندارد غیر از شناخت واقعیت عینی یا بطور کلی شناخت طبیعت یا کیهان و طبع انسانی و چنین شناختی خارج از توان دین و فلسفه آزاد و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی می باشد بلکه فقط در توان کلیه علوم و در راس آنها علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض هم کاربردی. یک مثال ساده و آشنا و ملموس برای ما ایرانیان و فارسی زبانان در زمینه اوهامی یا حقیقی بودن تفسیر و معنای ارائه شده یکی از محوری ترین آیه های قرآن یعنی آیه توحید: لا اله الا الله.
...
[مشاهده متن کامل]

این آیه توسط پیشینیان فارسی زبان به شکل زیر تفسیر و معنا گردیده است : خدای دیگری غیر از خدا وجود ندارد. ایرانیان مسلمان هم با این تفسیر و معنا راضی و قانع بوده و می باشند. اما تفسیر و معنای حقیقی این آیه یعنی از دیدگاه خود پیامبر اسلام به زبان فارسی به شکل زیر می باشد:
نه اله بلکه الله.
منظور اصلی و ریشه ای پیامبر اسلام از بیان این آیه این بوده است که مسلمانان بطور واحد برای نامگذاری خالق سماوات و الارض ، دیگر از واژه آرامی اله استفاده نکنند بلکه از کلمه عربی الله که این واژه به یک مفهوم عام و جهانی شود. امروز می دانیم که خود کلمه الله از ترکیب و پیوند و آمیزش حرف تعریف و تعَیُن ال در زبان عربی و کلمه اله در زبان آرامی ( زبان مریم و یوسف و ایسا و اجداد آنان ) ساخته شده است. در پایان بهر حال معنای هر چیزی هیچ چیز دیگری نیست غیر از آفرینش ازلی و ابدی و آسمانی آن چیز در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بطور واقعی و عینی و شهودی یعنی در نظام احسن آفرینش مبداء. انسان بهمراه تار و پود های کیهانی و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل، آشیانه ملکوتی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی بسیار طولانی بهشتی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را پشت سر نهاده و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی یعنی در معاد دوباره بهمراه اجزای مفید محتوای کیهان به همان نظام یا سامان احسن آفرینش ازلی و ابدی باز خواهد گشت و دوباره از همان زندگی طولانی مدت بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهد گردید و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر . مهم ترین راه هایی که توسط پیشینیان باستانی در مورد جاودانه بودن زندگی ارائه گردیده اند بطور فشرده و اختصار به شکل زیر می باشند :
الف - حلول روان یا تناسخ توسط خردمندان گم نام هندو و مصری به دو روش کاملا مختلف.
ب - مهاجرت یا آمد و رفت یکباره روان بین دو عالم ایده ها و محسوسات یا ماوراء طبیعت و طبیعت از دیدگاه افلاطون فیلسوف یونان باستان .
پ - چرخه متافیزیکی ارسطو به شکل : ماقبل طبیعت - طبیعت - مابعد طبیعت و یا چرخه ایده ها - محسوسات - ایده ها یعنی نزول ایده ها و تبدیل آنها به محسوسات و صعود محسوسات و تبدیل مجدد آنها به ایده ها. حرکت چرخشی یا دورانی این چرخه متافیزیکی در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از نوع جهان ارسطویی از دیدگاه من، مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. زیرا به علت بیکران بودن چنین جهانی، حرکت در سیر نزولی به بینهایت زمان نیاز خواهد داشت و لذا حرکت در سیر صعودی هرگز فرصت آغاز را دریافت نخواهد نمود.
ت - قبض یا جدایی روح از کالبد به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و معراج و صعود آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و برخورداری آن در آنجا از پادش ها و عذاب های موقت بهشتی و جهنمی بر اساس پندار ها و گفتار ها و کردار های نیک و بد زندگی دنیوی تا قیامت از دیدگاه ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و در بینش و باور ادیان یهودیت و مسیحیت خبر روشنی از عالم برزخ در دست نمی باشد.
ث - پریده جان از قفس تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی و در آنجا پیوستن آن به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی و فارسی زبان.
کلیه این راه ها بر اساس باور و بینش دوگانگی و سه گانگی وجود ( ثنویت و تثلیث ) استوار اند. یکی بدن - روان یا تن - جان و دیگری بدن - روان - روح . اما ترکیب صحیح و حقیقی عبارت است از :
ماده - روان - روح.
در این باره می توان با اطمینان و یقین باور داشت که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با روح امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان. ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر اند و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از استعداد و قابلیت تبدیل متقابل بهمدیگر و جایگزینی نقش برخوردار اند ، درست مثل نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز تولد و مرگ. روان لایه درونی این دو قطب می باشد. هرگاه که یکی از این دو قطب عظیم و فراگیر بهمراه لایه درونی یعنی روان در اولین لحظات وقوع یک مه بانگ و انبساط نطفه داغ کیهانی به نهایت گسترش و وسعت برسد، قطب مقابل و همزاد و هم بازی و هم ارز خودرا نابود نمی کند بلکه آنرا به شکل بذر یا نطفه قابل رشد در بطن خود حفظ می نماید و خود نقش زمینه رشد و نمّو و بلوغ آنرا عهده دار میشود . محتوای این کامنت یا پیامک را می توان به عنوان جدید ترین تفسیر و معنای اارائه شده از واقعیت عینی و شهودی در نظر داشت و آنرا در بوته آزمایش و مشاهده نهاد و از هر لحاظ آنرا در مسیر دمیدن باد نقد و انتقاد قرار داد.

لاهوت
ابن عربی بر این باور بوده است که یک لفظ یا یک کلمه و یا یک مفهوم دارای معانی مختلف با مراتب و درجات فراوان می باشد. در عوض این حقیر بر این باورم که هر موجودی بخصوص هر فرد انسانی از مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو سرحد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل برخوردار است. معنای این سخن این است که من و این عالم واقعی - عینی - شهودی هرکدام فقط در یک مرتبه یا درجه تکاملی - ظهوری به سر می برایم و بقیه مراتب و درجات ظهوری - تکاملی خویش را بصورت امکانات استعلائی یا بالقوه و یا حالات کوانتمی در بطن خمیرمایه ساختاری وجود خویش بهمراه داریم. بطور کلی می توان گفت که این عالم تنها دارای یک صورت کلی و یا یک حالت کلی و یا یک نظم کوانتمی کلی نمی باشد بلکه هفت تا. هرکدام از این حالت های هفتگانه دارای کثرات خاص و ویژه خویش می باشند. هرکدام از این هفت چهره یا صورت کلی و اجزای تشکیل دهنده آنها، دارای مراتب یا درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو سر حد اشاره شده در بالا می باشند. از این هفت سامان یا نظم کوانتمی کلی در حال حاضر فقط یکی در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی با یک مرتبه یا یک درجه تکاملی به ظهور و پیدایش رسیده است و بقیه درجات تکاملی کلی و کثرات جزئی نوع خاص و ویژه خویش و شش حالت و سامان و یا نظم کلی کوانتمی دیگر و صورت های کلی و جزئی هرکدام از آنها را با درجات مختلف تکاملی در بطن خمیر مایه ساختاری خویش بهمراه دارد و آنها را با خود به سمت آینده در جهت به ظهور رسیدن و پدید آمدن حرکت و سوق می دهد. به عبارتی دیگر می توان باور داشت که عالم غیب خود از هفت حالت کلی برخوردار می باشد و لذا بسیار بزرگتر و وسیع تر از عالم شهود می باشد، اما بصورت طرح و برنامه یا معنی متراکم و فشرده است و از لحاظ حجم با عالم شهود برابر و مساوی می باشد و در خارج از عالم شهود و جدا از آن به شکل ماوراء طبیعت وجود ندارد. عالم غیب قبل از به ظهور رسیدن و تجلی یافتن به جهان های متناهی و موازی و مساوی تقسیم شده است که از لحاظ فرم یا شکل هندسی و محتوا بطور مطلق همسان و برابر می باشند. و تعداد آنها بسوی بیکرانی هرگز به پایان نخواهد رسید. هرکدام از عوالم هفتگانه در محتوای هرکدام از جهان ها همیشه بهمراه یک زمین و یک آسمان خاص و ویژه خویش به ظهور می رسند و این ظهورات و پیدایش های متوالی با درجات مختلف تکاملی از طریق چرخه یا گردش وقوع هفت مه بانگ متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت می پذیرند و نه از راه دیگری. خمیر مایه ساختاری عوالم هفتگانه به زبان دینی و فلسفی ماده - روح - روان و به زبان علم فیزیک انرژی و جرم می باشد که قابل تبدیل بهمدیگر هستند، باضافه نیرو و زمانمکان نسبی. و کوچک ترین واحد های این کمیت ها توسط ماکس پلانک فیزیکدان آلمانی و بنیانگذار اولین تئوری کوانتمی محاسبه و تعیین گردیده اند. البته دانشمندان علم فیزیک هنوز به موجود بودن زمان و مکان مطلق نیوتن و بیمکانی و بیزمانی مطلق و نسبی به عنوان نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی زمان و مکان مطلق و نسبی واقف و آگاه نگردیده اند. بخصوص دانشمندان رشته های نجوم و کیهان شناسی نظری که کوشش می کنند علت اصلی انبساط نطفه داغ اولیه کیهانی یا تکینگی فیزیکی و وقوع مه بانگ را فقط از طریق زمانمکان نسبی انشتین و جنب و جوش کوانتمی بیان کنند و زمان و مکان مطلق نیوتن را بدست فراموشی سپرده اند و به احتمال قوی ، با مفاهیم علمی بیزمانی و بیمکانی هنوز آشنا نشده و یا اینکه این مفاهیم را مثل عامه مردم مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان می پندارند و نه همزاد و هم بازی زمان و مکان و همچنین به این حقیقت واقف نگردیده اند که ماهیت اصلی ماده و انرژی تاریک چیز دیگری نیست غیر از نوسانگر های بنیادی هشت بعدی زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی که در اولین لحظات وقوع مه بانگ مثل ماده و انرژی معمولی در قالب ریخته نشده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر خواننده گرامی سوال داشت که از کجا می توانیم مطمئن بوده و یقین داشته باشیم که هفت عالم و هفت آسمان و زمین و هفت وادی امر و هفت شهر عشق به راستی و حقیقتا وجود دارند ، پاسخ این حقیر به این سوال بطور مختصر به شرح زیر می باشد:
الف - هرکدام از افراد انسانی تنها دارای یک میل جنسی نمی باشند بلکه 5 تا که چهارتا از آنها فرعی و مخفی و پنهانی اند و یکی از آنها اصلی و آشکار و لذا هرکدام از افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل یا مرد و یا زن نمی باشند بلکه 5 سرنوشت جنسی مختلف.
ب - برخلاف تصور و باور غالب بر اندیشه و فکر و خیال خاص و عام ، هرکدام از افرادانسانی تنها دارای یک من یا یک خود و یا نفس مجرد نمی باشند بلکه 10 تا ، مشتمل بر 5 نفس مردانه و 5 نفس زنانه.
در پایان این حقیر بر این باورم که ما انسان ها قبل از آغاز سفر در نظام احسن آفرینش مبداء از حیات بسیار طولانی بهشتی در سطح کمال ایده آل برخوردار بوده ایم و بهمراه طبیعت یا کیهان نزول یافته و به نهایت نقصان رسیده ایم و از آن به بعد در حال صعود و بازگشت به همان حالت کمال ایده آل اولیه به سر می بریم و این حرکت صعودی پیوسته صورت نمی گیرد بلکه مرتبه به مرتبه ؛ درجه به درجه ؛ پله به پله و یا منزل به منزل. و نیروی محرکه اصلی این حرکت صعودی و پله وار در نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان نهفته است. نوسانات باز و بسته شدن بر اثر ریزش یا سقوط آزاد انرژی از قله به عمق صورت می گیرد. در لحظاتی که محتوای کیهان یا جهان در مرکز آن متراکم و چگال و بسیار داغ و سنگین بوده است، مرکز فضای هندسی سه بعدی که نقش ظرف نگهدارنده محتوا را عهده دار می باشد، نقش رفیع ترین قله و محیط آن نقش عمیق ترین دامنه را بازی کرده اند و با آغاز فاز انقباض، این دو نقش عوض می شوند، یعنی محیط جهان به رفیع ترین قله باز و هم سطح و مرکز آن به عمیق ترین دامنه متراکم تبدیل می شوند.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم .

عالم معنا همان عالم جبروت است یعنی عالم عقول که از صور و اشباح مبرا است و فوق عالم ملکوت است

بپرس