بد نسگالد به خلق بد نبود هرگزش
وانکه بدی کرد هست عاقبتش بر ندم.
منوچهری.
و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرت شافی واجب داری. ( کلیله و دمنه ).عاقبتی هست بیا پیش از آن
کرده خود بین و بیندیش از آن.
نظامی.
یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی خیر گردان تو که ما در طلبش خواب و خوریم.
خاقانی.
که از چنگال گرگم در ربودی چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی.
سعدی ( گلستان ).
گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زان در برون آید سری.
مولوی.
عاقبة.[ ق ِ ب َ ] ( ع اِ ) پایان هر چیزی : و عاقبة الامور. ( قرآن 41/22 ). رجوع به عاقبت شود. || فرزند، یقال لیس له عاقبة؛ أی ولد. ( منتهی الارب ). نسل. ( اقرب الموارد ). || تأمل در آخر کاری. ( منتهی الارب ). ج ، عَواقب. ( اقرب الموارد ).