عافیت

/~Afiyat/

مترادف عافیت: تندرستی، سلامتی، سلامت، صحت، رستگاری، نجاح، پارسایی، تقوا، زهد

برابر پارسی: تندرستی، بهروزی، رستگاری

معنی انگلیسی:
good health, welfare, happiness

لغت نامه دهخدا

عافیت. [ ی َ] ( ع اِمص ) عافیة. صحت. سلامت. تندرستی :
توبه سگالی که نیز باز نگردی
سوی بلا گرت عافیت دهد این بار.
ناصرخسرو.
عافیت را نشان نمی یابم
از بلاها امان نمی یابم.
خاقانی.
از عافیت مپرس که کس را نداده اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا.
خاقانی.
همچنین قدر عافیت کسی داندکه به مصیبتی گرفتار آید. ( گلستان ). و رجوع به عافیة شود. || پارسایی. زهد. ( آنندراج ) :
آنان که به کنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند.
سعدی ( گلستان ).
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تاهستم.
حافظ.

عافیة. [ ی َ ] ( ع اِمص ) عافیت. صحت کامل. بهبود کامل. ( اقرب الموارد ). || دور کردن خدای از بنده مکروه را. سلامت از بیماری و مکروهات در بدن و باطن دردین و دنیا و آخرت. || ( ص ) خواهنده رزق از طیور و سباع و جز آن. ج ، عَوافی. ( منتهی الارب ).
- عافیة الماء ؛ در آب آینده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- کثیرالعافیة ؛ بسیارمهمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به عافیت شود.
- ناقة عافیة اللحم ؛ ناقه بسیارگوشت. ( منتهی الارب ). ج ، عافیات و عَوافی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

تندرستی، صحت کامل، رستگاری
۱ - ( اسم ) صحت سلامت تندرستی . ۲ - رستگاری . ۳ - پارسایی زهد . یا عافیت باد ( باشد ) . به کسی که تازه از حمام بیرون آمده باشد یا عطسه کرده گویند موجب سلامت گردد .

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . عافیة ] ۱ - (اِمص . ) سلامت ، تندرستی . ۲ - رستگاری . ۳ - پارسایی . ۴ - مجازاً محافظه کاری .

فرهنگ عمید

۱. تندرستی، صحت، سلامت.
۲. [قدیمی، مجاز] زهد، پرهیزکاری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عافیت به عنوان نقطه مقابل ابتلا و گرفتاری است و به معنای سلامت از هر نوع آفت و ناگواری جسمی و روحی، ظاهری و باطنی، دنیوی و احروی است. نعمت عافیت بعد از نعمت یقین، از نعمت های بزرگ خداوند است.
حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به تفصیل درباره مسئله عافیت پرداخته اند، که در ادامه آن را بررسی می کنیم.
← طلب خیر و خوبی از خدا
۱. ↑ شریف رضی، نهج البلاغه ت حسون، ص۶۳۳، نامه ۳۱.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «عافیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۰.
...

جدول کلمات

تندرستی ، رستگاری

پیشنهاد کاربران

علّامه مهدی بارانی
عافیت:صحت سلامتی تندرستی نیکی و درستی ، تهنیت و مبارک
آسایش و آرامش و سکونت و قرار: ( عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تاهستم.
پارسایی و زهد و تقوا: ( کنج عافیت )
...
[مشاهده متن کامل]

سلامتی و بهبود قابل توجّه بعد از بیماری.
( عافیت باشد ) بعد از بیرون آمدن از حمام رایج است و معنای آن این است که امید است آن حمّام گوارا و موجب سلامتی باشد و ایضا معنای آن این است که غسل بعد از حمّام امید است مقبو ل افتد و موجبات عافیت و سلامتی دنیوی و دینی و اخروی را مهیا کند.
بعد از عطسه کردن نیز گفتن آن در چند مورد نیکو و رایج است ، ۱ ) یعنی امید است عطسه شما مواد ناشایست حلقی را بیرون و موجبات سلامتی شما را مهیا کند عافیت باشد۲ ) چون بر طبق روایات اسلامی عطسه بیشتر از یک یا دویا سه نشانه علت و بیماری است رایج است که اطبّای اسلامی با توجه به آگاهی آن مطلب مذکور، انرا میگویند و به امید بهبود آن علّت عافیت باشید را میگویند۳ ) بر طبق احادیثی که به امام عصر عصر نسبت داده شده عطسه امان از مرگ تا سه روز است و عافیت باشد بعد از آن عطسه یعنی تمدید عمر مبارک باشد،

عافیت اعم از صحت است و به معنی دوری از آفات و عاهات و بلیات است
خیلی یوری ناز هسا رفتم پشت مبل
عافیت در ادبیات کهن ما به معنای عافیت طلب بودن ( محافظه کاری ) ، منفعت طلبی،
دوری گزیدن از چالش های جدید، قدم ننهادن در عرصه های سخت و ترس در ورود به آزمون های دشوار هست
حافظ و بیدل دهلوی، عافیت طلبان را افرادی راحت طلب توصیف می کنند :
...
[مشاهده متن کامل]

ز عافیت نتوان مژدهٔ گشایش یافت
به دل شکستی اگرهست فتح باب طلب
عافیت می طلبی منتظر آفت باش
سر بالین طلبان تحفهٔ در است اینجا
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین
که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم

بهی
عافیت برخاسته از کلمه عفو ، بخشش و پاک گشتن از گناه ، عافیت باشه یعنی مورد عفو خداوند باشه.

سلامتی و آرامش و آسایش در ابعاد مختلف بدنی و روحی
خدایا به ما عافیت عنایت کن آمین
معاف شدن از گرفتاری واوقات رابه بهترین صورت که سعادت دنیا واخرت دران باشد گذراندن
برکت دراوقات زندگی

تندرستی، سلامتی، سلامت، صحت، رستگاری، نجاح، پارسایی، تقوا، زهد
آسایش ؛ سلامتی و تندرستی
بی گزندی. بی آسیبی. ایمنی. زنهار
در اوستا " اشتود " ( oshtvad )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس