عاشر

لغت نامه دهخدا

عاشر. [ ش ِ ] ( ع ص ) ده یک گیرنده. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. ( تعریفات ). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه امنیت راهها و جاده ها کنند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || دهم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

ده یک گیرنده، دهم، دهمین
۱ - ( اسم ) ده یک گیرنده . ۲ - دهم دهمین .

فرهنگ معین

(ش ) ۱ - (اِفا. ) ده یک گیرنده . ۲ - (ص . ) دهم ، دهمین .

فرهنگ عمید

دهم، دهمین.

جدول کلمات

دهم

پیشنهاد کاربران

بپرس