عاریتی. [ ی َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره : به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن که پنج روز دگر میرود به استعجال.
سعدی.
وعاقل به جاه عاریتی مغرور نگردد. ( مجالس سعدی ). رجوع به عاریت و عاریة شود.
فرهنگ فارسی
منسوب به عاریت، آنچه که بعاریت بستانندیابدهند، آنچه که ناپایدارباشدودوام وبقانداشته باشد ( صفت ) ۱ - منسوب به عاریت . ۲ - آن چه به عاریت ستانند . ۳ - آن چه را که بقا نباشد چون زندگی .
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ناپایدار.
فرهنگ عمید
۱. = عاریت ۲. [مجاز] آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد: به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می رود به استعجال (سعدی۲: ۶۵۷ ).