پوچ، بی اعتبار، عاری، تهی، خالی، باطل، بلاتصدی، عاری از
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
بی طعم عاری از لذت ـــــــ بلعیدن. . .
عاری ازچرخش. چرخ افتاده پر. . .
بلدراه عاری از توان.
ان که راه رفتن بلد نیست. ــــــــ میدود. . .
عاری ازچرخش. چرخ افتاده پر. . .
بلدراه عاری از توان.
ان که راه رفتن بلد نیست. ــــــــ میدود. . .
پاک از، بی بهره از
مصفا از . . . . . . . . .
منظور از : عاری از فضول