عارضین

لغت نامه دهخدا

عارضین. [ رِ ض َ ] ( ع اِ ) تثنیه عارض ( در حالت نصبی و جری ). رجوع به عارض شود :
همه شکرلب و بادام چشم و پسته دهان
بنفشه زلف و سیمین عارضین و گل رخسار.
امیرمعزی.
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی.
- خفیف العارضین ؛مردی که بر دو خد موی تنک دارد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) تثنیه عارض در حالت نصبی وجری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) دو رخ دو رخساره .

فرهنگ عمید

دو رخ، دو طرف چهره.

پیشنهاد کاربران

بپرس