عادی

/~Addi/

مترادف عادی: رایج، متداول، معمولی، معمول، پیش پاافتاده، مبتذل، تجاوزگر، متجاوز، متعدی، خصم، دشمن، عدو

متضاد عادی: غیرعادی

برابر پارسی: ساده، پیش پاافتاده، خوگرفته، بهنجار

معنی انگلیسی:
ordinary, usual, average, accustomed, common, conventional, routine, automatic, bread-and-butter, chronic, commonplace, everyday, frequent, general, habitual, plain, matter-of-course, middling, mundane, natural, normal, orthodox, par, quotidian, regular, rife, run-of-the-mill, seasonable, simple, stock, uneventful, unexceptional, wonted, workaday

لغت نامه دهخدا

عادی. ( ع ص ) دیرینه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) شیر بیشه. || عادیا اللوح ؛ هر دو طرف کرانه آن. || دزد. || ( ص ) ستمکار. || دشمن. ( منتهی الارب ).

عادی. [ دی ی ] ( ع ص نسبی ) نسبت است به عادت. هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است. ( از غیاث اللغات ).

عادی. ( ص نسبی ) نسبت است به عاد. رجوع به عاد و عادبن عوص شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عادت آن چه که بدان خو گرفته باشند آنچه بدان معتاد شده باشند .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - متجاوز، ستمگر. ۲ - دشمن . ج . عدات .
[ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به عادت ، آن چه که به آن عادت کرده باشند. ۲ - در فارسی به معنای معمولی ، پیش پا افتاده .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول.
۲. آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی.
۱. عدو، دشمن، متجاوز، متعدی.
۲. جنگاور.

فرهنگستان زبان و ادب

{ordinario (it. ), ordinary, ord.} [موسیقی] دستور و شیوه ای برای بازگشت به شیوۀ عادی نوازندگی بعد از قسمتی که در آن از فن نوازندگی خاصی استفاده شده است
[حمل ونقل هوایی، گردشگری و جهانگردی] ← درجۀ عادی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عادی به معنای متجاوز است.
اضطرار ، مجوز ارتکاب حرام یا ترک واجب می باشد؛ لیکن در چندین آیه باغی و عادی از این حکم استثنا شده و برای این دو طایفه ارتکاب حرام، حتی در حال اضطرار نیز روا دانسته نشده است.
اختلاف نظر فقها
در این که مراد از باغی و عادی چه کسی است، دیدگاه ها مختلف است.

جدول کلمات

نرمال

مترادف ها

habitual (صفت)
معتاد، معمولی، عادی، مرسوم، همیشگی، عادتی، مزاجی

wonted (صفت)
معتاد، معمولی، عادی

usual (صفت)
معتاد، معمولی، متداول، عادی، مرسوم، همیشگی، معمول

ordinary (صفت)
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی

normal (صفت)
معمولی، ساده، متوسط، طبیعی، عادی، معمول، به هنجار

common (صفت)
معمولی، پیش پا افتاده، روستایی، متعارفی، عرفی، اشتراکی، مشاع، مشترک، متداول، عام، عمومی، عادی، مرسوم، عوام، عوامانه

commonplace (صفت)
معمولی، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی، عادی

plain (صفت)
ساده، اشکار، پهن، صاف، واضح، عادی، سر راست، برابر، هموار، بد قیافه، رک و ساده

rife (صفت)
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو

regular (صفت)
حقیقی، معین، مرتب، منظم، عادی، متقارن، پا بر جا، با قاعده

natural (صفت)
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی

customary (صفت)
ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی

workaday (صفت)
عادی، روزانه، هر روز

pompier (صفت)
عادی

unremarkable (صفت)
عادی

فارسی به عربی

ارض مشاعة , عادی , عاری , مالوف , وضع طبیعی

پیشنهاد کاربران

نخست باید بگویم که:
در این باره نادرست گفتم که ریشه یِ {عادی}، واژه {اَتی} است. چرا که من این چیزی را که گفتم، از تارنمایی برداشتم، که سپس دریافتم داده هایِ نادرستی در آن هست، پس نمی توان بی گُمان بود که این درست است.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشنهاد:
میتوانیم به جایِ واژه {عادی} از واژه {مَذ} در پارسی بکار ببریم.
واژه {مَئیذی} را در اوستایی داشتیم که همچون {پَئیتی} که به ریختِ {پت، پد، پاد} در آمده و {پَئیری} که به ریختِ {پر/پیرا} در آمده است، ما نیز واژه {مَئیذی} را به ریختِ {مَذ} در می آوریم، و این واژه در اوستایی به چَمِ {میان، میانه، نیم، کمر} بوده است.
پس واژه {مَذ} را به چَمِ {عادی، متوسط} داریم، و میتوانیم از آن به جای واژگانِ تازی {عادی، متوسط، حد وسط} بکار ببریم.
نکته/گریک:نِگارِشِ {مَذ} میتواند {مَز} هم باشد، ولی در اینجا چون که نِبیگِ فرهنگ واژه های اوستا، واژه ریشه را با نگارش {مئیذی} آورده است، پس در اینجا {مَذ} با {ذ} آورده شد.
پَسگَشت:رویه 1064 از نِبیگِ {فرهنگِ واژه هایِ اوستا}
بِدرود!

عادی
واژه "عادی" واژه ای پارسی است!
ما در زبان اوستایی، واژه "اَتی" را داشتیم که چندین برابر داشته است:
1 - مرکز، میان
2 - کمر
3 - عادی، متوسط، حد متوسط
از این واژه "عاد" و "عادی" ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس ما به جای "عادی" میگوییم " آتی " یا " اَتی " که خیلی بهتر است و پارسی است.
به جای "عادت" میگوییم "آتار" یا "اَتار".
دوستان، باور کنید برای من هیچ نابرابری ای ندارد که شما بگویید "عادی" یا "آتی"، و من تنها داریم میگویم که چه راهی برای سربلندی ایران و فرهنگ آن است. عرب ها زبان خود را به ما داده اند و فرهنگ ما را از میان برده اند و دارند قاه قاه میخندند.
پس خوب است که بگوییم که "عادی" هنگامی که واژه ای که همین "عادی" از آن برگرفته شده است، "آتی" را بگوییم ؟
بِدرود!

عائد به معنای رجوع کننده و بازگشت کننده است.
یکی از معانی عائد در فرهنگ دهخدا زیارت کننده بیمار آمده است که بهتر است به جای این کلمه از عیادت کننده بیمار یا عیادت کننده استفاده شود چراکه عیادت و عائد هم خانواده هستند و ریشه هر دو عود است. در واقع عیادت به معنای ملاقات مجدد است چون فرد را می شناخته و ملاقات می کرده و با ملاقات مجدد باز هم این کار را تکرار می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

از معانی دیگر عائد، عایدی است آن چه از وجوه نقد به شخص برگردد ( درآمد و سود ) یا به عبارتی عاید هم نفعیست که به علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردد و تکرار می شود.
کلمات هم خانواده:
عودت به معنای پس دادن یا پس فرستادن است.
مُعید به معنای اعاده کننده و برگرداننده است ( المُبْدِئُ المُعِیدُ؛ از صفات خدای بزرگ است زیرا او خلق را می آفریند و زنده می کند و سپس آنان را می میراند و آنگاه به قیامت بازمی گرداند. )
عید به معنای جشن، اصل این کلمه هم از عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو عین الفعل قلب ( یا تبدیل ) به یاء شده و دلیل نامگذاری آن به این دلیل است که چون هر سال این مراسم تکرار می شود و به نحوی برمی گردد.
عادی� به معنای امری که تکرار می شود و باز می گردد.
معاد به معنای سرای بازگشت یا محل بازگشت برای حساب و کتاب.
معتاد به شخصی گفته می شود که به کار و عمل قبلی خود بر می گردد.
عادة یا عادت به اخلاق یا رفتار تکراری و همیشگی یک فرد که آن را تکرار می کند گفته می شود.
اما موارد زیر ربطی به موارد فوق ندارند: ( ریشه ی متفاوت آنها آمده است )
مائدة به معنای سفره از ریشه ی ( م ی د ) است.
تعدی به معنای تجاوز کردن از ریشه ی ( ع د و ) است.
استعداد به معنای آماده گشتن از ریشه ی ( ع د د ) است.

منابع• https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/عائد/
عادی، یعنی ککمان را نمی گزاند: )
قریب ، نزدیک
شونی/شونیک ( در پهلوی )
همانطور که یکی از مُقتَرِحین ( پیشنهادکنندگان ) بیان کردندمادهٔ این کلمه �ع - و - د� است. همچنین این کلمه منسوب است به عادکه گویا قوم حضرت هودازآن اراده شده است. پس قهراً تلفظ این کلمه آنطور که درنزد عوام هست، نیست. بلکه صحیح تخفیف دال است. یعنی عدم تشدید. یعنیadi.
نرمال، رایج، متداول، معمولی، معمول، پیش پاافتاده، مبتذل، تجاوزگر، متجاوز، متعدی، خصم، دشمن، عدو
عید با کسره عین به معنای جشن، اصل این کلمه از
عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو
عین الکلمه قلب به یاء شده دلیل نام
گذاریش به این دلیله چون هر سال این مراسم
تکرار و به نحوی برمیگرده کلمات مشترک در
...
[مشاهده متن کامل]

بازگشت: شامل:عیادة کردن از عائد عیادت کردن
به معنای ملاقات مجد د چون او را می شناخته و
ملاقات کرده پس با ملاقات مجدد باز هم این کار رو تکرار میکنه.
عادی:امر عادی و تکراری که همیشه باز می گرده
و تکرار میشه. معاد:سرای بازگشت یا محل
بازگشت برای حساب و کتاب. عاید:نفعی که به
علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردو تکرار میشه
ماند و معید:شخص با مهارت جنگی در واقع در
حین جنگ به دلیل مهارت و سخت کوشی بارها و
بار ها به صحنه جنگ بر می گردد گفته میشود.
معتاد:شخصی که به کار و عمل قبلی خود
برمیگرده گفته میشه. عادة یا عادت با کتابت
فارسی حرف تاء:اخلاق تکراری و همیشگی فرد که
هر روز آن را تکرار می کند گفته میشود.
عوادة :به غذای اضافه که باقی می
برای خوردن مجدد باز گردانده و گرم میشه تا یکبار دیگه جهت مصرف گرم بشه گفته میشه.

در پارسی " روندی ، روندیک "
عادی شدن = روندیدن
نرمال
طبیعی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس