عادات. ( ع اِ ) ج ِ عادة. رجوع به عادت و عادة شود : در این دخمه خفته ست شداد و عاد کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
نظامی.
برانداختم دخمه عاد را گشادم در قصر شداد را.
نظامی.
و رجوع به عاد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع عادت ۱ - خوییها اخلاق. ۲ - رسوم رسمها .
فرهنگ معین
[ ع . ] (اِ. ) ج . عادت .
فرهنگ عمید
= عادت
مترادف ها
customs(اسم)
گمرک، عادات
habits(اسم)
عادات
traditions(اسم)
عادات
فارسی به عربی
اسلوب
پیشنهاد کاربران
عادات. ( ع اِ ) ج ِ عادة. رجوع به عادت و عادة شود : در این دخمه خفته ست شداد و عاد کزو رنگ و رونق گرفت این سواد. نظامی. برانداختم دخمه عاد را گشادم در قصر شداد را. نظامی. و رجوع به عاد شود. منبع. لغت نامه دهخدا