عاجزنواز. [ ج ِ ن َ ] ( نف مرکب ) نوازنده عاجز. تیمارخوار ناتوان. که ناتوانان را نوازد و دستگیری کند : زمین بوس شه تازه تر کرد باز چنین گفت کای شاه عاجزنواز.
نظامی.
تواند که بانوی عاجزنواز گشاید بما بر در گنج باز.
نظامی.
و رجوع به عاجز شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) نوازنده ناتوان تیمار دار عاجزان .
فرهنگ عمید
نوازندۀ عاجز، آن که به ناتوانان کمک می کند.
پیشنهاد کاربران
دستگیری از ناتوانان ضعیف نوازی زمانه چو عاجز نوازی کند به تند اژدها مور بازی کند ✏ �نظامی�