عاجزنواز

لغت نامه دهخدا

عاجزنواز. [ ج ِ ن َ ] ( نف مرکب ) نوازنده عاجز. تیمارخوار ناتوان. که ناتوانان را نوازد و دستگیری کند :
زمین بوس شه تازه تر کرد باز
چنین گفت کای شاه عاجزنواز.
نظامی.
تواند که بانوی عاجزنواز
گشاید بما بر در گنج باز.
نظامی.
و رجوع به عاجز شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نوازنده ناتوان تیمار دار عاجزان .

فرهنگ عمید

نوازندۀ عاجز، آن که به ناتوانان کمک می کند.

پیشنهاد کاربران

بپرس