بفعل نکو جمله عاجز شدند
فرومایه دیوان ز پر مایه جم.
ناصرخسرو.
نبینی که چون گربه عاجز شودبرآرد به چنگال چشم پلنگ.
سعدی.
مرو زیر بار گنه ای پسرکه حمال عاجز شود در سفر.
سعدی ( بوستان ).
چنان در حصارش کشیدند تنگ که عاجز شد از تیرباران و سنگ.
سعدی ( بوستان ).
و رجوع به عاجز شود.