عابث

لغت نامه دهخدا

عابث. [ ب ِ ] ( ع ص ) بازی کننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نی که در وی عابث است.
مولوی.
روی به دفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

۱ - بازی کننده . ۲ - بیهوده .

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) بازی کننده . ۲ - (ص . ) بیهوده .

فرهنگ عمید

عبث، بیهوده.

پیشنهاد کاربران

عبث
بیهوده
بی جا
بی ارزش
آدمی داند که خانه حادثست
عنکبوتی نه که در وی عابثست
✏ �مولانا�

بپرس