ظن نیکو

لغت نامه دهخدا

ظن نیکو. [ ظَن ْ ن ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ظن :
بر ظن نیکو قصد کردم بدو
آزادگی کرد و وفا کرد ظن.
فرخی.
من در تو فکنده ظن نیکو
ابلیس ترا ز ره فکنده.
لبیبی.

فرهنگ فارسی

حسن ظن : بر ظن نیکو قصد کردم بدو آزادگی کرد و وفا کرد ظن .

پیشنهاد کاربران

بپرس