ظلاله

لغت نامه دهخدا

( ظلالة ) ظلالة. [ ظَ ل َ ] ( ع اِ ) ابر که سایه آن را بر زمین بینی ، یا ابر که تنهانماید. || کالبد. || دامت ظلالةالظل بالکسر و ظُلّتُه بالضّم ؛ أی ما یستظل به من شجر أو حجر أو غیر ذلک ؛ پاینده باد آنچه در سایه آن زیستن توان. || ظلة. رجوع به ظل شود.، ظل اله. [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] ( ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و شاید کلمه ظل اﷲ بوده و طابع غلط کرده است.

فرهنگ فارسی

ابر که سای. آنرا بر زمینی یا ابر که تنها نماید . یا کالبد .
هو الانسان الکامل المتحقق بالحضره الذاتیه .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ظِلَالُهُ: سایه هایش
معنی یَتَفَیَّأُ: سایه اش برمی گردد - سایه افکن می شود (از تفیؤ از فیء به معنای سایه در هنگام برگشت است ، و لذا میگویند کلمه ظل به معنای سایه اول روز ، و کلمه فیء به معنای سایه بعد از ظهر تا آخر روز است ، و ظاهرا ظل اعم از فیء است ، و تفیؤ به معنای بازگشت سایه در بعد...
ریشه کلمه:
ظلل (۳۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس