ظفر یافتن. [ ظَ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) اِفلاج. اِظفار. بَلل. فَلج. استیلاء. کامیاب شدن. مظفر شدن. غلبه کردن. دست یافتن : دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
مال شد در جهان چو منهزمی تا بر او یافت جود تو ظفری.
مسعودسعد.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - پیروز شدن فتح کردن . ۲ - دست یافتن بر مسلط شدن بر . افلاج . اظفار . بلل . فلج . استیلائ . کامیاب شدن . مظفر شدن .
پیشنهاد کاربران
ظفر یافتن : پیروز شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 151 ) .
کارزار شکستن ؛ کنایه از ظفر یافتن. ( آنندراج ) : همی گفت بهمن به اسفندیار که گر نشکنی بشکنی کارزار. نظامی ( از آنندراج ) .